synchronization indicator

synchronize

همزمان سازي ~ ايجاد همزماني آن راسينگ متيز مي نامند .

synchronized sweep

جاروي سنکرون شده ~ ولتاژ جارويي که با ولتاژ AC کنترل مي شود ، به گونه اي که مسيرهاي رفت و برگشت روي اسيلوسکوپ پرتوکاتدي دقيقا روي هم سوار شده و به صورت يک خط ظاهر مي شوند.

synchronizing

همزمان سازي ~ فرايند نگهداشتن رابطه سرعت يا فازي ثابت بين دو کميت متغير يا جسم متحرک بين دو فرايند پويش .

synchronometer

همزمان سنج ~ ابزاري که تعداد چرخه هاي ايجاد شده به وسيله منبع سيگنال را در يک فاصله زماني معين مي شمارد و مي تواند در صورت راه اندازي شدن با بسامد استاندارد به عنوان ساعت اصلي عمل کند .

synchronous

همزمان ~ همگام يا همفاز، که به دو قطعه ، مدار يا ماشين اطلاق مي شود .

synchronous capacitor

خازن همزمان ~ موتور همزماني که بدون بار مکانيکي مي گردد و جريان پيش فاز زيادي ، مانند خازن مي کشد . اين موتور ضريب توان و رگوله سازي ولتاژ را در سيستم توان AC ~ بهبود مي بخشد .

synchronous clock

ساعت همزمان ~ ساعت الکتريکي راه اندازي شوندهبا موتور سنکرون ، براي عمل کردن از خط توان AC که بسامد ان به طور دقيق کنترل شده است.

synchronous converter

مبدل همزمان ~ مبدلي که در آن سيم پيچيهاي موتور و ژنراتور روي يک آرميچر ترکيب مي شود و با کي ميدانم تحريک مي شود . اين مبدل مي تواند توان AC و DC تبديل کند .

synchronous coupling

تزويج AC ~ تزويج الکتريکي که گشتاور را با جذب بين قطبهاي مغناطيسي در هر دو عنصر دوار ارسال مي کند .

synchronous data communicatoons

مخابرات داده هاي همزمان ~ قرار داد سخت افزاري ورودي / خروجي (i/o ) سريال که در آن فرستنده و گيرنده با يک ساعت مشترک سنکرون مي شوند .