complementary unijunction transistor


اصطلاح
برق و الکترونیک
36 حرف
3 کلمه
معانی و توضیحات
ترانزيستور تک پيوندي مکمل [ سي يوج تي ] ~ نوعي قطعه نيمه رسانا با مشخصات شبيه به ترانزيستور هاي تک پيوندي استاندارد و با اين تفاوت که قطبيت ولتاژها و جريانهاي اعمال شده به آن مخالف يکديگر است.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت complementary unijunction transistor معنی complementary unijunction transistor معنی complementary unijunction transistor به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک complementary unijunction transistor در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
complementary wavelength
طول موج مکمل ~ طول موجي از نور که در صورت ترکيب بانسبت معين با رنگ خاص ، يک نور مرجع استاندارد توليد مي کند. رنگهاي ارغواني که هيچگونه طول موج غالبي ندارند ، شامل بنفش غير طيفي ، ارغواني ، سرخابي ، و رنگهاي قرمز غير طيفي ، با استفاده از طول موجهاي مکمل خود مشخص مي شوند.

complete carry
نقلي کامل ~ انتشار رقم نقلي حاصل از افزودن نقلي در عمليات حسابي کامپيوتري .

vomplex reflector
بازتابنده ي مرکب ~ ساختار يا مجموعه اي از ساختارها که از سطوح بازتابنده ي راداري متعدد در جهتهاي مختلف تشکيل مي شود.

complex tone
طنين مختلط ~ موج صداي حاصل از ترکيب چند مؤلفه سينوسي ساده با بسامد هاي مختلف.

complex value
مقدار مختلط ~ مقدار يک امپداني که شامل مقادير دامنه و فاز به صورت تابعي از بسامد است .

compliance
تن دهي ~ معادل آکوستيکي و مکانيکي ظرفيت . عکس آن سفتي ( stiffness) است .

compliance voltage
ولتاژ تن دهي ~ گستره ي ولتاژ خروجي لازم براي منبع تغذيه ي « دي سي» رگوله شده تا بتواند در گستره معين تغييرات مقاومت بار جريان را در مقدار ثابت و مشخص نگه دارد.

vomponent
قطعه ؛ جزء ~ هر عنصر الکترونيکي نظير پيچک ، مقاومت ، خازن ، ترانزيستور ، مدار مجتمع يا ديود که داراي مشخصه هاي الکترونيکي و پايانه هاي متمايز جهت اتصال به ساير قطعات و تشکيل مدار است.

component density
چگالي قطعه ~ تعداد قطعات در واحد سطح يا در واحد حجم.

component -level bus
گذرگاه سطح - قطعه ~ رسانايي براي ارسال و دريافت سيگنالهاي ريز پردازنده که پايه هاي ورودي و خروجي آن داراي توابع و زمان بندي معين است.