electrical distance


اصطلاح
برق و الکترونیک
19 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
مسافت الکتريکي ~ فاصله ي بين دو نقطه که بر حسب مدت زمان حرکت يک موج الکترومغناطيسي در فضاي آزاد بين آن دو تعريف مي شود. واحد متداول آن ميکروثانيه نوري است که تقريباً برابر با 300 متر است .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت electrical distance معنی electrical distance معنی electrical distance به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک electrical distance در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
electrical interference
تداخل الکتريکي ~ اختلال الکتريکي يا الکترومغناطيسي که موجب وقفه در کار و تجهيزات الکترونيکي مي شود و منشأ آن دستگاههاي الکتريکي هستند که انرژي الکترومغناطيسي ناخواسته تابش مي کنند.

electrical iength
طول الکتريکي ~ طول هر رسانا بر حسب طول موج ، راديان ، يا درجه ، براي تبديل واحد طول از طول موج به راديان بايد آن را در 2 پي ( 6/2832 ) و براي درجه بايد در 360 ضرب کرد.

electrical rules check
بررسي قواعد الکتريکي ~ نرم افزاري که درست و منطقي بودن اتصالات نشان داده روي نمودار طر حواره مدار را تعيين مي کند.

electrical alterable read- only memory
حافظه ي فقط خواندني با تغيير پذيري الکتريکي [ اي آر ام] ~ نوعي حافظه ي فقط خواندني که بعد از هر بار اعمال ميدان الکتريکي مناسب و پاک کردن کل حافظه مي توان آن را دوباره به صورت الکتريکي برنامه ريزي کرد. اين اصطلاح در حال حاضر به کار نمي رود.

electrically erasable programmableread- only memory
حافظه ي فقط خواندني برنامه پذير و پاک شونده با الکتريسيته [ اي ايپرام يا اي دوپرام ] ~ نوعي رام برنامه پذير و غير فرار که مي توان آن را بدون خارج کردن از مدار برنامهريزي کرد. همچنين قابليت بازنويسي انتخابي به صورت الکتريکي را نيز دارد.

electrically tuned oscillator
نوسان ساز تنظيم - الکتريکي ~ نوسان سازي که بسامد آن را مقدار ولتاژ ، جريان ، يا توان تعيين مي کند. تنظيم الکتريکي شامل تنظيم الکترونيکي ، تنظيم گرمايي با تحريک الکترونيکي ، تنظيم الکترومکانيکي ، و روشهاي تنظيمي است که طي آنها ويژگي هاي محيط در يک کاواک مشدد به وسيله ي عوامل الکتريکي بيروني تغيير دا ...

electrically variable coil
پيچک متغير با الکتريسيته ~ نوعي پيچک هسته - آهني که مي توان القا کنايي آن را با تغيير يک حريان کنترل کننده ي کوچک و « دي سي» در گستره اي وسيع تغيير داد.

electrical zero
صفر الکتريکي ~ موقعيت مرجع استانداردي که زاويه ي روتور سنکروها و ساير وسايل گردنده نسبت به آن سنجيده ميشود .

electric arc; arc
قوس الکتريکي ~ تخليه ي الکتريکي از طريق يک گاز که مشخصه ي آن افت ولتاژي است که مقدار آن تقريباً برابر با پتانسيل يونش گاز است .

electric circuit
مدار الکتريکي ~ مسير يا تعدادي مسير متصل به هم که جريان الکتريکي را از خود عبور مي دهند.