electromagnetic constant


اصطلاح
برق و الکترونیک
24 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
ثابت الکترومغناطيسي ~ سرعت انتشار امواج الکترومغناطيسي در خلأ . آخرين اندازه گيري هايي که با استفاده از روشهاي ريزموج انجام شده است ، مقدار 299/793 کيلومتر برثانيه را براي ثابت مشخص کرده است.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت electromagnetic constant معنی electromagnetic constant معنی electromagnetic constant به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک electromagnetic constant در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
electromagnetic coupling
تزويج الکترومغناطيسي ~ تزويج موجود بين مدارها يا رساناها هنگامي که متقابلاً تحت تأثير يکميدان الکترومغناطيسي قرار مي گيرند.

electromagnetic deflection
انحراف الکترومغناطيسي ~ انحراف جريان الکترونها به وسيله ميدان مغناطيسي. در لامپتصوير تلويزيوني ، با گذراندن جريانهاي دندانه اره اي ازپيچکهاي يوغ انحراف واقع درگردن لامپ تصوير ، ميدانهاي مغناطيسي لازم براي انحراف افقي و عمودي باريکه ي الکتروني ساخته مي شود.

electromagnetic delay line
خط تأخير الکترومغناطيسي ~ خط تأخيري که به سادگي از يک خط انتقال حامل قطاري از پالسها ساخته مي شود . عموماً زمان تأخير به دست آمده براي ذخيره تعداد زيادي پالس در طول معقولي از خط کافي نيست .

electromagnetic disturbance
اختلال الکترومغناطيسي ~ پديده اي الکترومغناطيسي ، معمولاً ضربه اي ،که روي سيگنال مطلوب سوار مي شود .اختلال مي تواند تصادفي يا منظم باشد .

electromagnetic energy
انرژي الکترومغناطيسي ~ انرژي مرتبط با امواج راديويي ، امواج گرمايي ، امواج نوري ،پرتوهاي ايکس، و انواع ديگر تابش هاي الکترومغناطيسي .

eletromagnetic environment
محيط الکترومغناطيسي[اي ام اي] ~ ميدانهاي الکترومغناطيسي موجود در ناحيه ي معين .

electromagnetic field
ميدان الکترومغناطيسي ~ ميدان مرتبط با تابش الکترومغناطيسي که داراي دو ميدان الکتريکي و مغناطيسي متحرک و عمود بر هم و عمود بر جهت حرکت موج است.

electromagnetic flowmeter
شارش سنج الکترومغناطيسي ؛ فلومتر الکترومغناطيسي ~ نوعي شارش سنج که هيچ گونه مانعي در برابر شارش مايع ايجاد نمي کند. جريان القا شده در مايع که توسط دو الکترود آشکار مي شود متناسب با آهنگ شارش است .

electromagnetic focusing
کانونش الکترومغناطيسي ~ کانونش باريکه ي الکتروني در لامپ تصوير تلويزيوني به وسيله ي يدان الکترومغناطيسي موازي با باريکه که با عبور جريان قابل تنظيم « دي سي » از پيچک کانوننده در روي گردن لامپ انجام مي شود.

electromagnetic horn
بوق الکترومغناطيسي ~ ساختار بوقي شکل آنتن که براي ايجاد مشخصه ي تابش کاملاً جهت دار به کار مي رود. يک موج بر، يا دو قطبي محرک ، يا حلقه ي واقع در سر ورودي برقي انرژي سيگنال را به آن منتقل مي کنند.