illumination ; luminous Flux density


اصطلاح
برق و الکترونیک
36 حرف
5 کلمه
معانی و توضیحات
برتابندگي ؛ روشنايي ~ 1. توزيع هندسي توان رسيده به بخشهاي مختلف بازتابنده ي بشقابي در يک سيستم آنتن . 2. توزيع توان در عناصر يک آنتن آرايه اي . 3. چگالي شار درخششي که روي يک سطح فرود مي آيد . مقدار آن برابر است با شار تقسيم بر مساحت سطحي که به طور يکنواخت تحت تابش قرار گرفته باشد. واحد SI آن لوکس است.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت illumination ; luminous Flux density معنی illumination ; luminous Flux density معنی illumination ; luminous Flux density به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک illumination ; luminous Flux density در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
illumination control
کنترل روشنايي ~ نوعي کنترل فوتوالکتريکي کهبا کمتر شدن روشنايي محوطه از يک مقدار معين ، چراغها را روشن مي کند.

illumination meter; illuminometer
روشنايي سنج ~ وسيله اي براي اندازه گيري مستقيم روشنايي يک سطح بر حسب لوکس ( لومن بر متر مربع ) .

illumination sensitivity
حساسيت روشنايي ~ نسبت سيگنال جريان خروجي به روشنايي فرود آمده روي لامپ دوربين يا لامپ نوري .

image
تصوير ~ 1. همتاي نوري جسم به صورت تصوير حقيقي يا مجازي . 2. همتاي الکتريکي و ساختگي جيم به صورت تصوير الکتريکي يا تصوير آنتني. ~ 3. تصوير باز توليد شده توسط گيرنده ي تلويزيون يا دستگاه نمابر .

image admittance
ظاهري ؛ ادميتانس تصويري ~ وارون امپدانس ظاهري .

image antenna
آنتن تصويري ~ همتاي الکتريکي و تخيلي آنتن حقيقي که از نظر رياضي گويي درست در زير آنتن واقعي ودر زير زمين قرار گرفته است و به عنوان منبع مستقيم اواج بازتابنده موبوط به آنتن حقيقي رفتار مي کند.

image converter
مبدل تصوير ~ مبدلي که با استفاده از تارهاي نوري ، شکل تصوير را براي راحتي ضبط و نمايش يا براي رمز گذاري پيامهاي امنيتي ، عوض مي کند.

image- converter tube
لامپ مبدل تصوير ~ نوعي لامپ الکتروني که تصوير به دست آمده از يک ناحيه از طيف مغناطيسي را به تصويري در ناحيه ي ديگر تبديل مي کند. به عنوان مثال ، مي توان به کمک آن تصوير گرفته شده را در فرابنفش ( يووي) يا زير قرمز نزديک ( آي آر) را به تصوير معمولي تبديل کرد . ساختمان آن مشابه با لامپ تقويت تصوير است ...

image distortion
اعوجاج تصوير ~ عيب موجود در تصوير تلويزيوني و ناهمخواني آن با تصويري که توسط دوربين تلويزيوني گرفته شده است.

image enhancement
بهبود تصوير ~ روشي براي بهبود کيفيت تصاوير تلويزيوني رنگي از طريق مقايسه ي جزء به جزء هز خط با خطهاي قبلي و بعدي . هر گونه اختلاف بين اجزاي همتراز عمودي بافاز مناسب به جزء متناظر در خط مياني افزوده مي شود و به اين ترتيب طرح کلي تصوير و کنتراست آن بهبود مي يابد .