piezoelectric


اصطلاح
برق و الکترونیک
13 حرف
1 کلمه
معانی و توضیحات
پيزو الکتريک ~ ويژگي توليد ولتاژ در ماده به هنگام اعمال نيروي مکانيکي ايجاد نيرو مکانيکي به هنگام اعمال ولتاژ به آن مانند بلورهاي پيزو الکتريک .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت piezoelectric معنی piezoelectric معنی piezoelectric به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک piezoelectric در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
piezoelectirc axis
محور پيزو الکتريک ~ يکي از محور هاي بلور که کشش يا فشار در راستاي آن ، توليد ولتاژ مي کند .

piezoelectric ceramic
سراميک پيزو الکتريک ~ ماده سراميکي که داراي ويژگيهاي پيزو الکتريکي شبيه به بلورهاي طبيعي پيزو الکتريک است .

piezoelectric effect
اثر پيزو الکتريک ~ توليد ولتاز بين وجه هاي مخالف بلور پيزو الکتريک در نتيجه کرنش ناشي از فشار يا پيچش و اثر معکوس آن که اعمال ولتاز به وجه هاي مخالف سبب تغيير شکلي همزمان با بسامد ولتاژ اعمال شده مي شود . اين تغيير شکل مي تواند امواج مافوق صوتي ايجاد کند که در عمق يابهاي مافوق صوت به کار مي رود .

piezoelectric gage
اندازه گير پيزوالکتريک ~ ابزار اندازه گيري فشار که از ماده پيزو الکتريک ~ براي توليد ولتاژ به هنگام قرا رگرفتن در معرض فشار استفاده مي کند . اين دستگاه مي تواند فشارهاي ناشي از انفجار هاي زير آبي را اندازه گيري کند .

pizoelectricity
پيزو الکتريسيته ~ انرژي الکتريکي ناشي از اثر پيزو الکتريک .

piezoelectyric transducer
تراگردان پيزو الکتريک ~ تراگرداني که ولتاژ خروجي آن با تغيير شکل ماده بلوري يا سراميکي داراي ويژگيهاي پيزو الکتريک ايجاد مي شود .

piezoelectric vibrator
ارتعاش گحر پيزو الکتريک ~ تکه بريده شده اي از ماده پيزو الکتريک ~ معمولاً بهشکل صفحه ميله يا حلقه اي که الکترودهايي به آن متصل است . تا آن را در يکي از بسامدهاي تشديدش تحريک کند .

piezooptical effect
اثر پيزو اپتيکي ~ تغيير ايجاد شده در ضريب شکست ماده عبور دهنده نور با اعمال تنش خارجي .

pi fiter
فيلتر پي ~ فيلتري که داراي يک عنصر سري و دو عنصر موازي متصل به آن به شکل حرف پي يوناني است .

pigment
رنگدانه ~ جامدي که به طور طبيعي بعضي فوتوناي نور را باز ~ مي تاباند در حالي که فوتوناي طول موجهاي ديگر را بدون ايجاد درحخشايي قابل توجهي جذب مي کند .