reflex klystron

reflow soldering

لحيم کاري فرونشيني ~ اعمال حرارت به قطعاتي که قبلاً با قلع پوشيده شده اند ، تا با ذوب شدن قلع ف پيوند بر قرا شود .

refracted wave

موج شکسته ~ بخشي از موج تابش که از يک محيط به محيط ديگري وارد مي شود .

refraction

شکست ~ خم شدن موج حرارت، نور رادار، راديو يا صدا به هنگام عبور بازاويه از يک محيط به محيط يگري که سرعت انتشار در آن مختلف است.

refraction error

خط ي شکست ~ خطاي جهت يابي راديويي ناشي از خم شدن يک يا چند مسير موج در اثر شکست ناخواسته .

refraction loss

تلفات شکست ~ بخشي از تلقات انتقال که ناشي از شکست در اثر عدم يکنواختي محيط است .

refractive index

ضريب شکست ~ نسبت سرعت فاز موج در فضاي آزاد به سرعت فاز آن در مجيط معين ضريب شکست هوا در سطح دريا 1/00029 است.

refractive modulus

مدوله شکست ~ تجاوز ضريب شکست تغيير يافته در تروسفر از واحد که بر حسب ميليون بيان و به صورت 10 به توان شش محاسبه مي شود . که n ~ ضريب شکست در ارتفاع h ~ بالاتر از سطح دريا و a ~ شعاع کرده زمين است .

refractivity

شکست دهندگي ~ ضريب شکست منهاي1.

refractometer

شکست سنج ~ 1. ابزاري که ضريب شکست مايع ياجامد را ، معمولاً با اندازه گيري زاويه بحراني که شکست کلي در آن اتفاق مي افتد اندازه مي گيرد. 2. ابزاري که شکست دهندگي جو را که متناسب با ثابت دي الکتريک هواي در حال اندازه گيري است ، اندازه مي گيرد. نوعي از آن داراي دو خازن است که يکي از آنها داراي پوشش درز ...

refractory metals

فلزات نسوز ~ فلزاتي مانند تنگستن ، نيکل ، موليبدون ، تانتال ، تيتانيم که داراي نقطه ذوب بالايي هستند و مقاومت حجمي آنها کمتر از مقاومت پوسه - نازکي از همان جنس است.