base insulator

baseline

خط پايه ~ 1. خط و اصل دو ايستگاه که بين آنها فاز الکتريکي يا زمان براي تعيين مختصات ناوبري مورد استفاده قرار مي گيرد ، نظير خط واصل ايستگاههاي اصلي و پيرو در يک سيستم لوران 2. خط توليد شده روي صفحه ي نمايش بعضي از رادارها در غياب پژواک .

baseline dwell time

زمان سکون خط پايه ~ فاصله ي زماني که يک شکل موج پالسي با خط پايه اش انطباق پيدا کند.

base-foaded antenna

آنتن پايه -باردار ~ نوعي آنتن عمودي که در ارتفاع الکتريکي آن با افزودن يک سلف سري در محل پايه افزايش يافته است.

base modulation

مدوله سازي بيس ~ مدوله سازي دامنه که با اعمال ولتاژ مدوله کننده به بيس تقويت کننده ي آن تزريق مي شود.

base region

ناحيه ي بيس ~ ناحيه اي از ترانزيستور پيوندي دو قطبي که باربرهاي اقليت به داخل آن تزريق مي شوند.

base station

ايستگاه پايه ~ ايستگاه زميني ثابت که خدمات ارتباط راديويي با ايستگاههاي سيار و ساير ايستگاههاي ثابت را انجام مي دهد.

BASIC

بيسيک ~ سر واژه ي عبارت ( Beginner s All-purpose symbolic) ~ ( رمز دستور العمل نمادين همه منظوره براي مبتديان) ؛ زبان رايانه اي سطح بالا که معمولا در رايانه هاي شخصي استفاده مي شود.

basic input-output system

سيستم اساسي ورودي -خروجي [ بيوس] ~ نرم افزاري که دستورالعملهاي سيستم عامل را به فراميني به /از اجزاي رايانه تبديل مي کند.

basic repetition rate

آهنگ تکرار اصلي ~ کمترين آهنگ تکرار پالس از مجموعه آهنگ هاي تکرار نزديک به هم در يک سيستم ارتباطي لوران .

basic research

پژوهش پايه اي ~ بررسي بنيادي ، نظري، يا تجريب دانش پيشرفته ي علمي . در اين نوع پژوهش کاربرد بلافاصله آن مورد نظر نيست .