thermal weapon sight


اصطلاح
برق و الکترونیک
20 حرف
3 کلمه
معانی و توضیحات
ديدگاه تفنگ حرارتي ~ دستگاه تصوير برداري نظامي سبک وزن که مي تواند روي تفنگ نصب يا به طور دستي حمل شود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت thermal weapon sight معنی thermal weapon sight معنی thermal weapon sight به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک thermal weapon sight در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
thermel
ترمل ~ قطعه ترموالکتريکي که دما را اندازه مي گيرد مانند ترموکوپل يا ترموپيل .

thermion
گرمايون ~ ذره باردار گسيل شده از جسم گرم شده مانند کاتد داغ لامپ ترمويوني .

thermionic
گرمايوني ~ واژه اي براي اشاره به گسيل الکترونها در نتيجه گرما.

thermionic converter; thermionic generator
مبدل گرمايوني ؛ مولد ترمويوني ~ مبدلي که انرژي گرمايي را مستقيماً به انرژي الکتريکي تبديل مي کند . در نوعي از آن دو الکترود با استفاده از گاز کم فشاري از يکديگر مجزا شده اند. وقتي که يکي از الکترونها تا دماي 1100 درجه سلسيوس گرم مي شود، الکترونهاي خارج شده از آن از داخل گاز عبور مي کنند به سمت الکت ...

thermionic current
جريان گرمايوني ~ جريان ايجاد شده با حرکت جهت داده شده الکترونها يا ترمويونهاي ديگر ، جريان الکترونهاي گسيل شده از کاتد به آند در لامپ ترمويوني .

thermionic detector
آشکارسازي که شامل يک لامپ کاتد - داغ است .

thermionic diode
ديود گرمايوني ~ لامپ الکتروني ديود داراي کاتد گرم شده است.

thermionic emission
گسيل گرمايوني ~ رها شدن الکترونها يا يونهاي از جامد يا مايع در نتيجه گرم شدن آن .

thermionic grid emission; primary grid emission
گسيل گرمايوني شبکه ؛ گسيل اوليه شبکه ~ جريان توليد شده با گسيل گرمايوني الکترونها از شبکه .

thermionic work function
تابع کار گرمايوني ~ انرژي لازم براي انتقال الکترونها از فلز معيني به محيط مجاور آن در هنگام گسيل گرمايوني ، مانند انتقال الکترونها از فيليمان گر شده به خلأ .