tilt stabilization


اصطلاح
برق و الکترونیک
18 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
پايدار سازي تمايل ~ پايدار سازي آنتن رادار با استفاده از سروو موتور اضافه شده که جهت ميل آنتن را در هنگام پويش به بالا و پايين مي برد تا چرخش ، پيچش و انحراف از مسير هواپيما يا کشتي را تصحيح کند .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت tilt stabilization معنی tilt stabilization معنی tilt stabilization به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک tilt stabilization در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
timbre
زنگ صدا ~ صفت حس شنوايي که به شنونده اجازه مي دهد دو صداي مشابه با شدت بلندي و ارتفاع يکسان را از يکديگر تشخيص دهد . زنگ صدا در اصل به طيف محرک بستگي دارد . همچنين به شکل موج ، فشار صدا و مکان بسامدي طيف محرک نيز بستگي دارد .

time
زمان ~ معياري از طول مدت يک اتفاق واحد اصلي زمان ثانيه است .

time base
مبناي زمان ~ خط افقي ساخته دشه با باريکه الکتروني ايجاد شده در مدار جارو روي صفحه نمايش لامپ پرتوکاتدي .

time code generator
مولد رمز زماني مولد پالس کنترل شده بلوري که قطاري از پالسها را با پهناهاي مختلف و فاصله هي از پيش تعيين شده توليد مي کند که با استفاده از آنها مي توان زمان روز و بعضي از روزهاي سال را معين کرد. در سيستمهاي دور سنجي و سيستمهاي ديگر کسب اطلاعات زمان دقيق حادثه به اين روش تعيين مي شود .

time constant
ثابت زماني ~ زمان لازم افزايش جريان با ولتاژ مدار به حدود 0/63 مقدار ثابت نهايي يا افت آن تا حدود 0/37 مقدار اوليه . ثابت زماني پيچک با خود القايي L برحسب هانري و مقاومت بر حسب R بر حسب اهم برابر با L ~ بر روي R ~ است . ثابت زماني خازني به ظرفيت C ~ بر حسب فاراد . سري با مقاومت R ~ بر حسب اهم برابر ...

time dalay
تاخيز زماني ~ زمان لازم براي انتقال سيگنال بين دو نقطه در مدار ، يا انتقال موج بين دو نقطه در فضا .

time - delay circuit
مدار تاخير زماني ~ مداري که به اندازه مدت زمان مطلوب در سيگنال با عملکرد معيني ، تاخير ايجاد مي کند .

time - delay fuse
فيوز تاخيز زماني ~ فيوزي که سوختن آن به زماني بستگي دارد که براي ايجاد حرارت اضافه جريان در فيوز و ذوب شدن آن صرف مي شود .

time- delay relay
رله تاخير زماني ~ رله اي که فاصله زماني قابل توجهي بين برق دار شدن و بي برق شدن پيچک و حرکت آرميچر آن وجود دارد مانند رله هاي کند عمل کننده و کند آزاد کنند ه

time discriminator
منميز زماني ~ مداري که حس و دامنه خروجي در آن تابعي از اختلاف زمان بين دو پالس و ترتيب زماني نسبي انها است .