transverse- field traveling - wave tube


اصطلاح
برق و الکترونیک
39 حرف
6 کلمه
معانی و توضیحات
لامپ موج - عبوري ميدان - عرضي ~ لامپ موج عبوري که در آن ميدانهاي الکتريکي عبوري که بر الکترونها اثر مي گذارند ، بر حرکت ميانگين الکترونها عمود هستند.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت transverse- field traveling - wave tube معنی transverse- field traveling - wave tube معنی transverse- field traveling - wave tube به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک transverse- field traveling - wave tube در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
transverse - film attenuator
تضعيف کننده پوسه اي - عرضي ~ تضعيف کننده اي به شکل پوسه ي رسانا که در مقطع موجبر قرار مي گيرد .

transversely excited atmospheric - pressure laser
ليزر تحيک شده عرضي فشار - جوي ~ ليزر گازي ديناميکي که مسير تخليه بين الکترودهاي آن با قرار داد الکترودها در دو طرف مخالف لامپ تخليه بسيار کوتاه مي شود . تعداد بسيار زيادي از اين زوج الکترونها در طول لامپ قرار داده مي شوند تا تحريک کامل را فراهم کنند توانهاي خروجي قله اي بيش از 1mw را مي توان از آن ...

transverse magnetec wave ( TM wave ) , E wave
موج مغناطيسي عرضي ، موج E ~ موج الکترومغناطيس که بردار ميدان مغناطيسي در آن ، در هر نقطه عمود بر جهت انتشار است.

transverse manetization
مغناطيس شدگي عرضي ~ مغناطيس شدگي محيط ضبط مغناطيس در جهتي عمود بر خط حرکت و موازي با بزرگتر بعد سطح مقطع .

transverse plate
ورق عرضي ~ ورق فلزي يا ماده اي با مقاوت بالا که انتهاي موجبر را مي بندد يا پيستون قابل تنظيمي در داخل موجبر است.

transverse wave
موج عرضي ~ موجي که جهت جا به جايي آن در هر نقطه از محيط بر جبهيه موج عمود است.

trap
تله ~ 1. مدار تنظيم شده اي در قسمت RFيا IF گيرنده که مانع عبور بسامد هاي ناخواسته مي شود.تله در مدارهاي تصوير گيرنده تلويزيون سيگنال صدا را از کانال تصوير جدا مي کند.آن را پس زننده نير مي نامند. 2. عدم خلوص نيمرسانا که مانع از حرکت حاملها در داخل ماده ميشود . 3. qave trap .

trapped plasma avalanche transit - time diode
ديود تراپات ~ ديود ريز موج حالت - جامد که بسامد کار آن به عنوا نوسان ساز تقريباً با ضخامت لايه فعال تعيين مي شود اين ديود يک قطعه زمان - گذر مانند ديود ايمپارت است ولي در مد متفاوتي عمل مي کند ، منطقه شکست بهمني در داخل ناحيه رانش حرکت مي کند و پلاسماي بار - فضاي به دام افتاده اي را در داخل ناحيه پ ...

trapezoidal wave
موج ذوزنقه اي ~ موج مربعي که يک شيب موج دندانه اره اي روي آن سوار شده است .

trapped flux
شار به دام افتاده ~ شار مغناطيسي که با حلقه ابر رساناي بسته مرتبط مي شود.