wavegide stub


اصطلاح
برق و الکترونیک
13 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
زايده موجبر ؛ استاب موجبر ~ بخش کمکي موجبر که داراي پايان غير تلف کننده است با زاويه اي به بخش اصلي موجبر وصل مي شود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت wavegide stub معنی wavegide stub معنی wavegide stub به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک wavegide stub در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
waveguide stub tuber
تنظيم کننده زايده موجبر ~ قطعه تنظيم کننده يا خارج از تنظيم کننده موجبر ، داراي پيستون قابل تنظيمي که زايده موجبر نصب مي شود.

waveguide switch
کليد موجبر ~ کليدي براي قرار دادن مکانيکي بخشي از موجبر و تزويج کردن آن به يکي از چند تکه ديگردر سيستم موجبر.

waveguide taper
موجبر ~ بخشي از موجبر که مشخصه الکتريکي آن متناسب با يک مشخصه فيزيکي تغيير مي دهد.

waveguide transformer
مبدل موجبر ~ قطعه موجبري که تبديل امپدانس را انجام مي دهد.

waveguide tuner
تنظيم کننده موجبر ~ تنظيم کننده ي ک تبديل امپدانس را در سيستم موجبر انجام مي دهد.

waveguide-tunning screw
پيچ تنظيم موجبر ~ پيچي که وارد قسمتي از دو سز ضلع باريک تر موجبر مستطيلي مي شود و به عنوان سوسپانس خازني عمل مي کند مقدار وارد شدن پيچ را مي توان از بيرون ، براي رسيدن به تنظيم دقيق در موجبر تنظيم کرد.

waveguide twist
تاب موجبر ~ بخشي از موجبر که سطح مقطع آن داراي گردش پيشرونده حول محور طولي آن است.

waveguide wavelength
طول موج موجبر ~ فاصله اي در طول موجبر يکنواخت ، در بسامد معين و به ازاي مد معين ، بين نقاط مشابهي که در آنها فاز مؤلفه سيگنال 2 پي راديان اختلاف دارد.

waveguide window
پنجره موجبر ~ پنجره فلزي رساناي نازکي که به طور عمود در موجبر ، براي ~ تطبيق امپدانس قرار داده مي شود. در پنجره القايي لبه هاي شيار پنجره با ميدان الکتريکي در پايين ترين مد موجبر هستند. در پنجره خزاني ، لبه هاي شيار عمود بر ميدان الکتريکي هستند.

wave heating
گرمايش موجي ~ گرم شدن فلز با انرژي جذب شده از موج الکترومغناطيسي عبوري از آن .