breakdown


اصطلاح
برق و الکترونیک
9 حرف
1 کلمه
معانی و توضیحات
شکست ~ 1. تخليه ي مخرب در عايق که به صورت افزايش ناگهاني و شديد جريان گذرنده از عايق بر اثر خرابي کامل بآن تحت تنش الکتروستاتيکي روي مي دهد. ~ 2. شورع تخليه مطلوب بين الکترود در گاز با ولتاژ وقوع اين شکست به چگالي گاز ، شکل الکترود ، فاصله الکترود ها از هم ،و ~ قطبيت آن بستگي دارد . 3. افزايش بدون کنترل و نامطلوب جريان الکترودها در لامپ گازي . 4. افت سدکنندگي در پيوند پي ان نيمرسانا با باياس معکوس که منجر به افزايش ناگهاني و معمولاُ غير مخرب جريان مي شود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت breakdown معنی breakdown معنی breakdown به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک breakdown در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
breakdown diode
ديود شکستي ~ نوعي ديود نيمرسانا کهدر آن مکانيزم شکست ولتاژ معکوس بر اساس اثر زنر يا اثر بهمني است.

breakdown region
ناحيه ي شکست ~ کل ناحيه اي از مشخصه ي ولت- آمپر ديود نيمرسانا که بعد از نقطه ي شورع شکست و افزايش مقدار جريان معکوس قرار دارد.

breakdown volage
ولتاژ شکست ؛ ولتاژ زنو ~ 1. ولتاژي که در يک جريان مشخص در ناحيه ي شکست ديود نيمرسانا اندازه گيري مي شود. 2. ولتاژ وقوع شکست در يک دي الکتريک يا لامپ گازي ~ 3. بيشترين ولتاژ دي سي يا اي سي که مي تواند از ورودي تا خروجي ( يا بدنه ) يک مدار وارد کرد ، بي آنکه صدمه اي ببيند.

breakout
مفصل ~ نقطه اي که در آن يک يا چند رسانا از يک کابل چند سيمه جمع مي شوند.

breakout box
جعبه ي مفصل ~ وسيله اي براي آزمايش خط انتقال .

breakover
گذار وارون ~ در يک تريستور به گذار از حالت سدکنندگي مستقيم يه حالت رسانش مستقيم گفته مي شود.

breakpoint
نقطه ي وقفه ~ نقطه اي در برنامه س رايانه اي که در آن وقفه س مشروط به منظور بزرسي چشمي ، چاپ و ساير عمليات خاص روي مي دهد.

breakpoint instruction
دستورالعمل نقطه ي وقفه ~ دستورالعملي که موجب توقف رايانه يا انتقال کنترل به برنامه ي ديگر جهت نظارت بر پيشرفت برنامه ي متوقف شده مي شود.

break point switch
کليد نقطه ي وقفه ~ يک کليد دستي که عمل مشروط در نقاط وقفه را کنترل مي کند.

breezeway
زمان نفس ~ فاصله ي زماني بين لبه ي پايين رونده ي پالس همزماني افقي و شروع تکانه ي رنگي ( برست ) در سيگنال تلويزيوني رنگي با استاندارد ان تي اس سي.