differential probe


اصطلاح
برق و الکترونیک
18 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
کاوه ي تفاضلي ؛ پراب تفاضلي ~ وسيله اي در نوسان نماها که با استفاده از آن کاربر مي تواند در دو نقطه از مدار و بدون ارجاع به زمين اندازه گيري را انجام دهد . همچنين ، نوسان نما را بدون نياز به جداسازهايي نظير ترانسفورمر يا جداسازهاي نوري ، به شکل مطمئني زمين مي کند. در آن تقويت کننده ي تفاضلي با نسبت تضعيف قابل انتخاب استفاده شده است . کاوه ي تفاضلي مي تواند عليرغم حضور ولتاژهاي قوي مد- مشترک ، اختلاف سيگنالهاي کوچک را به دقت اندازه گيري کند.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت differential probe معنی differential probe معنی differential probe به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک differential probe در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
differential relay
رله ي تفاضلي ~ رله اي با دو سيم پيچ که هنگامي که اختلاف جريان دو سيم پيچ آن به حد مشخصي برسد ، عمل مي کند.

differential transducer
تراديسنده ي تفاضلي ~ تراديسنده اي که با حس همزمان دو متغير ، خروجي متناسب با اختلاف آنها توليد مي کند.

differential transformer
ترانسفورمر تفاضلي ~ نوعي مبدل که همزمان دو يا چند منبع سيگنال را روي يک خط انتقال مشترک قرار مي دهد.

differential voltmeter
ولت سنج تفاضلي ~ ولت سنجي که اختلاف بين يک ولتاژ معلوم و يک ولتاژ نامعلوم را اندازه مي گيرد.

differential winding
سيم پيچي تفاضلي ~ سيم پيچي که ميدان مغناطيسي آن با سيم پيچ مجاور مخالفت مي کند.

differential circuit; differentiator
مدار مشتقگير ~ مداري قياسي که خروجي آن متناسب با مشتق ورودي است . در ساده ترين شکل خود ، يک منبع ولتاژ ورودي است که خازن،مقاومت ، و يک کليد سري مي شود . با بسته شدن کليد و عبور جريان سيگنال مشتقگيري شده به صورت ولتاز دو سر مقاومت ظاهر مي شود.

differentiator
مشتقگير ~ 1. مکانيزم يا مداري الکترونيکي که خروجي آن متناسب با مشتق ورودي است . 2. differentiating circuit .

diffracted wave
موج پراشيده ~ موجي که جبهه آن توسط عواملي غير از بازتاب يا شکست نظير وجود مانع يا ناهمگني محيط تغيير يافته است.

difraction
پراش ~ پراکندگي ~ باريکه اي از تابش الکترومغناطيسي ( نظير و يا انرژي راديويي ) يا ذرات ( نظير الکترونها ) در هنگام عبور از جسم که بر اثر تداخل سازنده در درون آن ايجاد مي شود.

diffraction pattern
الگوي پراش ~ الگويي که توسط دوربين پراش پرتو - ايکس روي فيلم ايجاد مي شود و از بخشهايي از تعدادي دايره تشکيل شده است که فاصله ي آنها از هم تابعي از ماده ي تحت بررسي است.