electric control


اصطلاح
برق و الکترونیک
16 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
کنترل الکتريکي ~ کنترل ماشين يا وسيله با استفاده از تعدادي کليد ، رله ، يا رئوستا در حالي که کنترل الکترونيکي به وسيله ي ترانزيستور يا لامپ الکتروني انجام مي شود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت electric control معنی electric control معنی electric control به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک electric control در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
electric controller
کنترل کننده ي الکترونيکي ~ وسيله اي که به روش معيني توان الکتريکي تحويلي به دستگاه را کنترل مي کند.

electric coupling
تزويج الکتريکي ~ ماشين چرخاني که گشتاور آن به روشهاي الکتريکي يا مغناطيسي منتقل يا کنترل مي شود.

electric dipole
دو قطبي الکتريکي ~ يک زوج بار مساوي و مختلف العلامه که در فاصله ي بسيار کمي از هم قرار دارند.

electric-discharge lamp
لامپ تخليه ي الکتريکي ~ نوعي لامپ که در اثر عبور جريان از گاز يا بخار درون محفظه ي شيشه اي و بي منفذ ان نور توليد مي کند. نمونه اين لامپها عبارت اند از آرگني ، بخار جيوه اي ، نئوني و بخار سديمي .

electric-discharge machining
ماشين کاري با تخليه ي الکتريکي [ اي دي ام ] ~ نوعي فرايند برش فلزات که طي آن تخليه هاي بسامد - بالا از طريق ابزاري فلزي با بار منفي منجر به فرسايش الکتريکي و کنده شدن فلز از سطح مورد نظر مي شود. در اين روش الکتروليت وجود ندارد اما قطعه هر از گاهي بايد در روغن فرو برده شود تا براده ها از روي آن پاک ...

electric dynamometer
ديناموسنج الکتريکي ؛ لنگرسنج الکتريکي ~ نوعي موتور يا مولد الکتريکي که مجهز به نمايشگر براي نمايش مقدار گشتاور است.

electric energy
انرژي الکتريکي ~ انتگرال زماني توان لحظه اي ورودي يا خروجي مدار يا وسيله . واحد اصلي آن وات - ساعت است.

electric eye
چشم الکتريکي ~ اصطلاح عاميانه براي سلول نوري photocell .

electric field
ميدان الکتريکي ~ 1. ناحيه ي اطراف يک جسم باردار الکتريکي که در آن به ساير اجسام باردار نيروي جاذبه يا دافعه وارد مي شود. 2. مؤلفه الکتريکي ميدان الکترومغناطيسي مرتبط با امواج راديويي يا الکترونهاي متحرک .

electric field strength
شدت ميدان الکتريکي ~ اندازه ي بردار ميدان الکتريکي