electromagnetic unit


اصطلاح
برق و الکترونیک
20 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
واحد الکترومغناطيسي [ اي ام يو] ~ واحدي در سيستم « سي جي اس» که به شدت هر يک از دو قطب مغناطيسي مشابه يکديگر را با نيروي 1 دين در فاصله ي يک سانتيمتري در خلأ دفع مي کنند ، عدد يک را اختصاص مي دهد.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت electromagnetic unit معنی electromagnetic unit معنی electromagnetic unit به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک electromagnetic unit در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
electromagnetic vulnerability
آسيب پذيري الکترومغناطيسي [ اي ام وي] ~ عملکرد تجهيزات يا سيستم هايي که در محيط الکترومغناطيسي آسيب پذير هستند.

electromagnetic wave
موج الکترومغناطيسي موج تابش الکترومغناطيسي که مشخصه ي آن تغييرات ميدانهاي الکتريکي و مغناطيسي است.

electromagnetism
الکترومغناطيس ~ خاصيت مغناطيسي که توسط جريان الکتريکي و نه آهن رباي دائم توليد مي شود.

electromechanical transducer
تراديسنده ي الکترومکانيکي ~ تراديسنده اي که امواج را از يک سيستم الکتريکي دريافت و به يک سيستم مکانيکي تحويل مي دهد و يا بر عکس .

electrometer
برق سنج ~ ابزاري که ولتاژ را بدون کشيدن جريان زياد اندازه مي گيرد . در برق سنجها ي اوليه ،نيروي الکتروستاتيکي بين اجسامي که با ولتاژ مورد سنجش باردار شده اند ،نظير برگه هاي آويزان و موازي طلا ، اندازه گيري مي شد. مقاومت ورودي برق سنجها حالت جامد جديد در حدود 10 به توان 14 اهم است .

electrometer tube
لامپ برق سنج ~ نوعي لامپ الکترونيکي خلأ -بالا با امپدانس ورودي زياد که مي تواند به خوبي جريانها يا ولتاژهاي بسيار کم را اندازه بگيرد.

electromigration
جابه جايي الکتريکي ؛کوچ الکتريکي ~ حرکت يونهاي يک رساناي فلزي در درون مدار مجتمع و نوعاً در سطح آلومينيمي در پاسخ به عبور جريان زياد. اين اثر موجب تخليه ي رسانا شده که تا قبل از قطع جريان ادامه پيدا مي کند. اثر مخرب آن در دماي بالا و جريان زياد حادتر است اما با محدود کردن چگالي جريانها و آلياژ کردن ...

electromotive force
نيروي محرکه ي الکتريکي [اي ام اف] ~ نيرويي که در يک مدار جريان الکتريکي توليد مي کند.

electromotive series; list of standard oxidation potentials
سري عناصر محرکه ي الکتريکي ~ فهرستي ازعناصر فلزي به ترتيب نيروي محرکه ي الکتريکي با راحتي از دست دادن الکترون در آنها که درواقع جدولي از فعاليت نسبي فلزات است . هر فلز در اين فهرست از فلز قبلي خود منفي تر و نسبت به فلز بعدي مثبت تر است. عناصر معروف اين سري عبارت اند از سديم ، منيزيم ، بريليم ، آلوم ...

electromyogram
ماهيچه- برق نگاشت ؛ الکترومايوگرام [ اي ام جي] ~ نمودار ثبت شده به وسيله ي ماهيچه - برق نگار .