foot


اصطلاح
برق و الکترونیک
4 حرف
1 کلمه
معانی و توضیحات
فوت [ اف تي ] ~ واحد طول برابر با 0/3048 متر . استفاده از واحد « اس آي» طول يعني متر در اندازه گيريهاي علمي ترجيح داده مي شود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت foot معنی foot معنی foot به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک foot در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
footcandle
فوت کندل [ اف سي] ~ واحد قبلي شدت روشنايي که لومن بر فوت مربع جانشين آن شده است . استفاده از واحد « اس آي» روشنايي ، يعني لوکس ترجيح داده مي شود.

ootlambert
فوت لامبرت [ اف ال] ~ واحد درخشايي . استفاده از واحد « آي سي» درخشايي يعني شمع بر متر مربع ترجيح داده مي شود.

footprint
ردپا ~ اصطلاح عاميانه اي که به سطح اشغال شده توسط يک قطعه در روي تخته- مدار يا بستر اشاره مي کند.

forbidden band
باند ممنوع ~ باند انرژي در ماده ي معين که مانع از ورود الکترونها مي شود.

force - balance tranducer
تراديسده ي خود- متوازن ~ تراديسنده اي که خروجي حسگر آن پس از تقويت به وسيله اي داده مي شود که حسگر رابه موقعيت سکون خود بر مي گرداند. سيگنال پسخورد شده همچنين به عنوان خروجي تراديسنده در نظر گرفته مي شود.

froced oscillation; forced vibration
نوسان واداشته ؛ ارتعاش واداشته ~ نوسان برخي از کميتهاي فيزيکي يک سيستم که تناوب آن توسط نيروهاي متناوب بيروني تعيين مي شود.

forcing
اجبار ~ اعمال ضربه هاي کنترلي بزرگتر از مقدار مجاز خطا در سيستم ، براي نيل به سرعت تصحيح بيشتر .

foreground processing
پردازش مقدم ~ پردازش برنامه اي اولويت دار توسط رايانه که اغلب منجر به قطع پردازش برنامه هاي فرعي به اولويت کمتر مي شود.

fork oscillator
نوسانساز دياپازوني ~ نوسانسازي که دياپازون تنظيم شونده ي آن بسامد نوسان را تعيين مي کند.

formal logic
منطق صوري ~ شيوه ي بررسي گزاره ها با استفاده از روشهايي که محتواي آنها را خلاصه مي کند و تنها با شکل منتطقي آنها سر و کار دارد .