frequency tripler


اصطلاح
برق و الکترونیک
17 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
سه برابر ساز بسامد ~ تقويت کننده يا وسيله ي ديگري که بسامد ولتاژ خروجي آن اطلاعات استفاده مي کند.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت frequency tripler معنی frequency tripler معنی frequency tripler به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک frequency tripler در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
frequency -type telemeter
دورسنج بسامدي ~ نوعي دورسنج که از بسامد سيگنال براي نقل و انتقال اطلاعات استفاده مي کند.

Fresnel diffraction
پراش فرنل ~ نوعي پراش امواج ريزموج که امکان دريافت آنها از پشت موانع وجود دارد . ناحيه ي پراش فرنل در يک آنتن ، ناحيه ي ميدان - نزديک است که در آن الگوي تابشي بر حسب فاصله تغيير مي کند.

Fresnel lens
عدسي فرنل ~ نوعي عدسي نازک و داراي موانع پله اي که ويژگيهاي آن مشابه با يک عدسي بسيار ضخيمتر است .

Fresnel region
ناحيه ي فرنل ~ ناحيه ي بين ميدان نزديک يک آنتن و ناحيه ي فرانهوفر . شعاع مرزبين اين دوناحيه ، عموماً دو برابر مربع طول آنتن تقسيم برطول موج است.

Fresnel zone
منطقه ي فرنل ~ يکي از مناطق مخروطي موجود بين آنتهاي فرستنده وگيرنده ي ريزموج که بر اثر حذف برخي از قسمتهاي جبهه موج توسط قسمتهاي ديگر که فواصل متفاوتي را طي مي کنند. به وجود مي آيد . مرز منطقه ي اول فرنل شامل تمام مسيرهايي است که به ميزان نصف طول موج درازتر از مسير خط مستقيم هستند . مرزهاي بيروني م ...

Fresnel - zone plate
صفحه ي منطقه فرنل ~ صفحه اي پلاستيکي و نازک با حلقه هاي يک در ميان شفاف و کدر که فواصل آنها به گونه اي است که تابش مربوط به امواج ميليمتري برخوردي درست مانند عدسي نوري در نقطه اي خارج سطح کانوني مي شوند . تفاوت آن با عدسي فرنل اين است که پراش در روزنه هاي زاويه اي و تداخل بعدي تابش پراشيده ، منجر ب ...

Fresnel - zone reflector
بازتابنده ي منطقه ي فرنل ~ نوعي بازتابنده ي پله اي که تابش الکترومغناطيسي برخوردي را در يک نقطه متمرکز مي کند. فاصله ي بين پله ها در جهت برخورد تابش تقريباً برابر با نصف طول موج متناظر با بسامد دريافتي است.

friction bonding
پيوند اصطکاکي ~ لحيمکاري تراشه ي نيمرسانا به بستر خود از طريق تکانهاي رفت و برگشتي و تحت فشار که منجر به اصطکاک و شکستن لايه هاي اکسد و راحتي اتصال آلياژي پايانه هاي مکمل به يکديگر مي شود.

fringe area
ناحيه ي حاشيه ~ ناحيه اي درست در کنار محدوده ي مفيد يک فرستنده ي تلويزيوني که در آن سيگنالها ضعيف و نامنظم هستند .براي دريافت مطلوب در اين ناحيه لازم است از آنتنهاي جهتي با بهره ي زياد و گينده هاي بسيار حساس استفاده شود.

fringe effect
اثر بيرون زني ~ گسترش ميدان الکتروستاتيکي يک خازن هوايي به بيرون از فضاي بين صفحات آن.