hard-drawn copper wire


اصطلاح
برق و الکترونیک
22 حرف
3 کلمه
معانی و توضیحات
سيم سخت و کشيده ي مسي ~ نوعي سيم مسي که به منظور افزايش سختي و استحکام کششي آن تحت کشش بدون تابکاري (annealing ) قرار گرفته است .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت hard-drawn copper wire معنی hard-drawn copper wire معنی hard-drawn copper wire به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک hard-drawn copper wire در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
hardened circuit
مدار سخت ~ مداري که از عناصر و اجزايي ساخته شده است که از طريق فرايندهاي مختلف مقاوم سازي در برابر تابشها، تحمل آنها در مقابل تابشهاي ناشي از انفجار هسته اي افزايش يافته است.

hard-limited repeater
تکرار کننده ي بسيار محدود ~ يک تکرار کننده در ماهواره هاي مخابراتي که سيگنال مخلوط ورودي را در سطح خيلي کم برش زده و پس از تقويت و پالايش ، سيگنال به دست آمده را دوباره ارسال ميکند. توان خروجي اين تکرار کننده مستقل از سطح توان ورودي و ثابت است- در حاليکه در يک تکرار کننده ي خطي توان خروجي متناسب با ...

hard limiter
محدود کننده ي قوي ~ نوعي محدود کننده که خروجي آن در گستره ي عمل محدود کنندگي ، تغييرات ناچيزي دارد.

hardness
سختي ~ 1. توانايي نفوذ پرتوهاي ايکس. هر چه طول موج کوتاهتر باشد، پرتو سخت تر و توانايي نفوذ آن بيشتر است. 2. درجه ي تخليه در لامپ پرتو - ايکس يا ساير لامپهاي خلأ . هر چه لامپ سخت تر باشد ، خلأ آن بهتر است.

hard- wired cirduit
مدار سيم کشي- انبوه ~ مدار که هر گونه تغيير در آن مستلزم باز کردن لحيمها و سيستمهاي پيچيده شده و لحيمکاري يا پيچيدن دوباره اتصالات سيمي است.

hard X-ray
پرتو ايکس سخت ~ پرتو ايکس با توان نفوذ بالا.

Harm
هارم ~ سرواژه اي براي homing-antiradiation missile. نوعي موشک هوا به زمين ضد تابشي که تابشهاي گسيل شده از رادار دشمن را دنبال مي کند، و تا تخريب يا از کار انداختن آن تعقيب را ادامه مي دهد.

harmonic; harmonic component; harmonic frequency
هماهنگ ؛ هارمونيک ؛ مؤلفه هماهنگ ؛ بسامد هماهنگ ~ مؤلفه سينوسي يک موج متناوب که بسامد آن مضرب صحيحي از بسامد بنيادي است. بامد هماهنگ دوم دو برابر بسامد بنيادي يا هارموني اول است.

harmonic analysis
تحليل هماهنگ ~ 1. روشي براي شناسايي و ارزيابي هماهنگهاي تشکيل دهنده ي يک شکل موج مختلط نظير ولتاژ ، جريان يا هر کميت متغير ديگر. 2. تعريف يک تابع معين به صورت مجموعي از جملات سينوسي و کسينوسي که تقريباً با خود تابعي برابرند مانند سري فوريه.

harmonic analyzer; hamonic wave analyzer
تحليلگر هماهنگ ؛ تحليلگر موج هماهنگ ~ تحليلگري که قدرت هر مؤلفه بسامدي در يک موج مختلط را اندازه مي گيرد.