impedance bridge


اصطلاح
برق و الکترونیک
16 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
پل امپدانسي ~ پلي که براي اندازه گيري يا مقايسه ي امپدانسهاي مختلف نظير ظرفيت ،القا کنايي و مقاومت به کار مي رود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت impedance bridge معنی impedance bridge معنی impedance bridge به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک impedance bridge در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
impedance characteristic
مشخصه ي امپدانس ~ نمودار تغييرات امپدانس مدار نسبت به بسامد .

impedance coupling
تزويج امپدانس ~ تزويج دو مدار سيگنال به کمک يک امپدانس که معمولاً چوک است . در تقويت کننده هاي شنيداري که به بهره ي بالا و باند گذر محدود نياز است،از اين نوع تزويج استفاده مي شود.

impedance feedback
پسخورد امپدانسي ~ استفاده از شبکه ي امپدانسي غير فعال براي پسخورد از خروجي يک تقويت کننده ي عملياتي به نقطه ي اتصال ورودي .

impedance match
تطبيق امپدانسي ~ وضعيتي که در آن امپدانس بار با امپدانس داخلي منبع يا امپدانس مشخصه ي يک خط انتقال برابر است .در اين حالت بيشترين انرژي از منبع به بار و با کمترين بازتاب و اعوجاج منتقل مي شود.

impedance-matching network
شبکه ي تطبيق امپدانس ~ شبکه اي از دو يا چند مقاومت، پيچک ، و يا خازن براي تزويج بين دو مدار به گونه اي که امپدانس هر مدار با امپدانس ديده شده از شبکه برابر باشد .

impedance-matching transformer
ترانسفورمر تطبيق امپدانس ~ ترانسفورمري که بين امپدانسهاي مختلف منبع سيگنال و بار تطبيق ايجاد مي کند.

impedance triangle
مثلث امپدانس ~ مثلث قائم الزاويه اي که اضلاع آن متناسب با مقاومت و رآکتانس يک مدار «اي سي» اند و و تر آن امپدانس مدار را نشان مي دهد. همچنين کسينوس زاويه ي بين مقاومت و امپدانس برابر ضريب توان مدار است .

impedor
امپدور ~ مترادفي براي امپدانس که معرف عنصر مداري است که داراي امپدانس باشد .

imperfection
نقص ~ هرگونه ناکامي و انحراف از حالت ايده آل يک بلور .

implanted atom
اتم کاشته شده؛ اتم درون کاشتي ~ اتمي که به روش کاشت يون وارد ماده ي نيمه رسانا مي شود.