impedance-matching transformer

impedance triangle

مثلث امپدانس ~ مثلث قائم الزاويه اي که اضلاع آن متناسب با مقاومت و رآکتانس يک مدار «اي سي» اند و و تر آن امپدانس مدار را نشان مي دهد. همچنين کسينوس زاويه ي بين مقاومت و امپدانس برابر ضريب توان مدار است .

impedor

امپدور ~ مترادفي براي امپدانس که معرف عنصر مداري است که داراي امپدانس باشد .

imperfection

نقص ~ هرگونه ناکامي و انحراف از حالت ايده آل يک بلور .

implanted atom

اتم کاشته شده؛ اتم درون کاشتي ~ اتمي که به روش کاشت يون وارد ماده ي نيمه رسانا مي شود.

impelanted device

قطعه ي درون کاشتي ~ 1. ضربانساز قلب يا هر وسيله ي الکترونيکي پزشکي ديگر که از طريق جراحي در بدن کار گذاشته مي شود. 2. مقاومت يا هر قطعه ي ديگري که به روش کاشت يون درون بستري از جنس سيلسيم يا ساير نيمه رساناها ساخته مي شود.

implode

به درون پاشيدن ~ ترکيدن به طرف داخل .

implosion

درون پاشي ~ فروپاشي يک ضرف خلأ نظير پوشش شيشه اي لامپ پرتو کاتدي به طرف داخل ظرف.

impregnated coil

پيچک اندوده ~ پيچکي که فاصله ي بين سيمهاي عايق آن توسط لاک عايق يا پلاستيک پر مي شود.

improvement threshold

آستانه ي بهبود ~ حد بالايي نسبت حامل به نويز.در کمتر از اين حد نسبت سيگنال به نويز بسيار سريعتر از نسبت حامل به نويز کاهش مي يابد .

impulse

ضربه ~ 1. پالسي که مدت زمان آن از نظر رياضي بي نهايت کوچک است . 2. پالسي که شکل موج آن به سرعت به نقطه ي اوج و تيز خود مي رسد و به سرعت نيز به صفر بر مي گردد .