intermediate frequency


اصطلاح
برق و الکترونیک
22 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
بسامد مياني ( آي اف ) ~ بسامدي که از مخلوط کردن سيگنال دريافتي و سيگنال نوسان ساز محلي در يک گيرنده ي سوپر هترودين به دست مي آيد .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت intermediate frequency معنی intermediate frequency معنی intermediate frequency به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک intermediate frequency در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
intermediate-range ballistic missile
موشک پرتابي برد - متوسط ~ نوعي موشک پرتابي که برد آن بين 2700 تا 5600 کيلو متر است .

intermediate state
حالت مياني ~ حالتي از ابر رساني جزوي که هنگامي روي مي دهد که يک ميدان مغناطيسي با شدت مناسب و در دماي پايين تر از دماي بحراني ماده ي ابر رسانا به آن اعمال شود . ( دماي بحراني دمايي است که ماده در نبودن ميدان مغناطيسي داراي ابر رسانايي کامل است ) .

intermediate subcarrier
زير حامل مياني ~ حاملي که مي تواند توسط يک يا چند زير حامل مدوله شده و يا حامل ديگر را مدوله مي کند .

intermetallic compound
مرکب بين فلزي ~ نوعي نيمه رسانا که فقط از اتمهاي فلز و با پيوند هاي فلزي تشکيل دشه است و يک ساختار بلوري پايه با دو عنصر فلزي را به وجود مي آورد . مرکب بين فلزي وقتي به حالت نيمه رسانا در مي آيد که دو فلز با مشارکت يکديگر الکترون کافي براي پر کردن باند ظرفيت فراهم کنند . به عنوان نمونه مي توان از ب ...

intermittent defect
نقص ادواري ~ نقصي که همواره وجود ندارد.

intermittent-duty rating
مقدار نامي کارادواري ~ مقدار نامي خروجي که بر اساس عملکرد وسيله در فواصل زماني معين و نه پيوسته ي آن مشخص مي شود.

intermittent-duty relay
رله ي کار - ادواري ~ رله اي که به منظور جلوگيري از داغ شدن پيچک آن ، در فواصلي از زمان بي انرژي مي شود.

intermittent reception
دريافت ادواري ~ نوعي عيب در گيرنده ي راديو که طي آن گيرنده گاهي درست و گاهي معيوب عمل مي کند. و اين فرايند در فواصل منظم يا نامنظم تکرار مي شود.

intermittent service area
منطقه ي خدمات ادواري ~ منطقه ي جغرافيايي در اطراف منطقه ي اصلي خدمات ايستگاه پخش که در آن موج زميني همراه با آثار تداخلي و محو شدگي دريافت مي شود.

intermodulation
مدوله سازي متقابل ~ مدوله سازي اجزاء موج مختلط توسط يکديگر و توليد امواج جديدي که بسامدهايشان برابر با مجموع و اختلاف مضارب صحيح بسامد اجزاي موج مختلط اصلي است.