linear amplifier


اصطلاح
برق و الکترونیک
16 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
تقويت کننده خطي ~ تقويت کننده اي که تغييرات جريان خروجي آن مستقيماً با تغييرات ولتاژ ورودي متناسب است .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت linear amplifier معنی linear amplifier معنی linear amplifier به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک linear amplifier در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
linear backward - wave oscillator
نوسان ساز موج پسرو خطي ~ نوعي نوسان ساز موج - پسرو که ميدان مغناطيسي مورد نياز را از طريق گذراندن جران از الکترودي به نام کفي ( sole ~ ) واقع در نزديک کاتد ، توليد مي کند .

linear - beam tube
لامپ باريکه ي خطي ( نوع «ا» ) ~ نوعي لامپ الکتروني ريز موج که داراي ميدان مغناطيسي ( دي سي ) به موازات ميدان الکتريکي ( دي سي ) است . وظيفه ي ميدان مغناطيسي ( دي سي ) تنها کانوني ساختن باريکه ي الکتروني است .

linear control
کنترل خطي ~ رئوستا يا پتانسيومتري که مقاومت آن در طول عنصر مقاومتي به طور يکنواخت توزيع شده است .

linear device
وسيله ي خطي ، ابزار خطي ~ وسيله ي تقويت کننده ي قياسي با رابطه ي خطي بين ورودي و خروجي ، در مقابل آن وسيله ي رقمي غير خطي قرار دارد که در گستره ي سيگنال ورودي خود ، يا کاملاً قطع يا کاملاً وصل است .

linear detector
آشکار ساز خطي ~ آشکار سازي که ولتاژ سيگنال خروجي آن مستقيماً با تغييرات دامنه ي حامل ورودي ( در مدوله سازي دامنه ) يا تغييرات بسامد حامل ورودي ( در مدوله سازي بسامد ) متناسب است .

linear differential transformer
ترانسفورمر تفاضلي خطي ~ نوعي ترادسينده ي الکترومکانيکي که حرکت فيزيکي را به ولتاژي در خروجي تبديل مي کند . که دامنه و فاز آن متناسب با وضعيت حرکت است . در نوع از آن يک هسته ي آهني متحرک بين دو سيم پيچ قرار داده مي شود . جابجايي هسته از وضعيت صفر منجر به افزايش ولتاژ در يک سيم پيچ و همزمان کاهش ولتا ...

linear electric motor
موتور الکتريکي خطي ~ نوعي موتور الکتريکي که روتور و استاتور آن به دو ورقه ي مسطح تبديل شده است . و حرکت بين آنها به جاي دوراني به صورت خطي است . با قطع و وصل جريان در پيچکهاي انرژِ دهنده به ترتيبي که جريانهاي القايي بتوانند نيرويي در يک جهت بر عنصر متحرک وارد سازند ، هر يک از روتور ~ يا استاتور مسي ...

linear feedback control system
سيستم کنترل پسخوردي خطي ~ سيستم کنترل پسخوردي که داراي رابطه ي خطي بين سيگنالهاي آن است .

linear integrated circuit
مدار مجتمع خطي ~ مدار مجتمعي که خروجي آن نسخه ي خطي و تقويت شده يا شکل از پيش معني از ورودي است . نمونه هاي آن عبارتند از تقويت کننده ي عملياتي ، مقايسه گر ، مرجع ولتاژ ، و ضرب کننده ي خطي . در مقابل ان مدار مجتمع رقمي قرار دارد که عمدتاً براي پردازش داده هاي دودويي به کار مي رود .

linearity
خط - واري ، ~ خطي بودن ~ 1. وضعيتي که در آن مقدار يک کميت مستقيماً متناسب با مقدار کميت ديگري تغيير مي کند ~ . 2. يکنواختي در توزيع خطوط و اجزاي يک تصوير تلويزيوني به گونه اي که خطوط راست در صحنه ي اصلي به همان شکل در تصوير ظاهر شوند .