loaded line

loaded Q

( کيو ) ي بار شده ~ ، ( کيو ) ي با بار ~ ( کيو ) مدار با قطعه در زير بار .

load factor

ضريب بار ~ نسبت بار الکتريکي ميانگين به بار اوج که معمولاً در فاصله ي زماني کي ساعت محاسبه مي شود .

load impedance

امپدانس بار امپدانس مختلطي که از سوز بار يک تراديسنده به آن وراد مي شود .

load impedance diagram

نمودار امپدانس بار ~ نموداري که اثر تغييرات امپدانس بار را بر کارايي کي نوسان ساز نشان مي دهد .

loading

بارگذاري ~ افزودن القاکنايي به خط انتقال به منظور بهبود مشخصه ي آن در باند بسامدي معين .

loading coll

پزچک بار گذار ~ 1. نوعي پيچک با هسته ي آهني که به منظور کاهش آثار ظرفيتي و اعوجاج در فواصل منظم به خط يا کابل تلفن متصل مي شود . پيچک ( پوپين ) نيز ناميده مي شود . 2. پيچکي که با يک آنتن راديويي سري مي شود تا طول الکتريکي آن را افزايش دهد و در نتيجه بسامد تشديد آن را کم کند .

loading disk

ديک بارگذار ~ قطعه ي فلزي دايره اي شکل که در بالاي يک آنتن عمودي نصب مي شود تا طول موج طبيع يآن را افزاش دهد .

loading error

خطاي بارگذاري ~ خطاي ايجاد شده در موقعي که جريان کشيده شده از خروجي يک وسيله بيش از حد طيبعي باشد . خطاي بار گذاري پتانسيومتر ها براي مقاومت بار معلوم ، با ولتاژ سيگنال ورودي تغيير مي کند .

load line

خط بار ~ خط مستقيمي که ر طول يک سري از منحني هاي خاص ترانزيستور يا لامپ کشيده مي شود ~ تا چگونگي جريان سيگنال خروجي را با تغيير ولتاژ سيگنال ورودي به آزاي مقاومت بار معين نشان دهد .

load matching

تطبيق بار ~ تطبيق امپدانس مدار بار با منبع براي انتقال حد اکثر انرژِ که به ويژه در گرمکنهاي القايي و دي الکتريک مطلوب است .