nonsynchronous vibrator


اصطلاح
برق و الکترونیک
23 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
ارتعاشگر ناهمزمان ~ ارتعاشگري که در يک مدار DC ~ با بسامدي که بستگي به ثابتهاي مداري ديگري ندارد . وقفه ايجاد مي کند و ولتاژ متناوب پله اي ايجاد شده را يکسو نمي کند .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت nonsynchronous vibrator معنی nonsynchronous vibrator معنی nonsynchronous vibrator به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک nonsynchronous vibrator در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
nonthermal radiation
تابش غير حرارتي ~ تابش الکترو مغناطيسي گسيل شده با ذرات باردار شتاب داده شده که در حالت تعادل حرارتي نيستند نور شفق قطبي و نورهاي فلوئورسان نمونه هايي از اين نوع هستند .

nonrecurring engineering charge
پرداخت مهدسي يک باره ~ يکبار پرداخت براي طراحي مهندسي َ، تجهيز ابزار ~ سوار کردن در توليد محصولات به سفارش مشتري . اين پرداخت براي قطعات نيمرسانا شامل ساخت پوشش نوري نيز مي شود.

nor
عملگر منطقي با اين ويژگي که اگر P,Q,R, ~ ..... گزاريه باشند . NOR گزاره هاي P,Q, R,.... درست است اگر و تنها اگر همه گزاره ها نادرست باشند و نادرست است اگر و تنها اگر حداق يکي از گزاره ها درست باشد /

norad
نوراد ~ فرمان مشترک دفاع هوايي آمريکاي شمالي که عمليات خدمات مختلف را در دفاع از ساکنان ايالات متحده و مناطق ديگر شمال قاره آمريکا هماهنگ مي کند .

NOR device
قطعه NOR ~ قطعه اي منطقي که خروجي آن فقط وقتي 1 را نشان مي دهد که همه ي سيگنالهاي ورودي 0 زا نشان دهند . بنابر اين خروجي آن معکوس شده خروجي يک دريچه ي منطقي or ~ است .

normal
قائم ~ عادي ~ 1. عمود بر خط يا صفحه در نقطه تماس ~ 2. مقدار قابل انتظار يا معمولي کميت .

normal inducation
القا ي عادي ~ القاي مخدود مثبت يا منقي در ماده مغناطيسي که تحجت نفود نيروي مغناطيس کننده متغير بين دو حد قرار دارد .

normalize
بهنجار سازي ( نرماليزه کردن ) ~ ضرب کردن تمام کميتها در مقداري ثابت به طوي که در محدوده کار کامپيوتر يا محدوده ي مقياس بندي نمودار قرار گيرند.

normalized admittance
ادميتانس بهنجار شده ~ معکوس امپدانس بهنجار شده .

normalized inpedance
امپدانس بهنجار شده ~ امپدانس تقسيم شده بر امپدانس مشخصه ي خط انتقال با موجبر .