balanced voltages ; push-pull voltages


اصطلاح
برق و الکترونیک
38 حرف
5 کلمه
معانی و توضیحات
ولتاژهاي متوازن ؛ ولتاژهاي پوش- پول ~ ولتاژهايي که نسبت به زمين داراي اندازه ي يکسان ولي فاز مخالف اند .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت balanced voltages ; push-pull voltages معنی balanced voltages ; push-pull voltages معنی balanced voltages ; push-pull voltages به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک balanced voltages ; push-pull voltages در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
ballast
بالاست ، ميزانساز ~ القاگر باهسته ي آهني که با قرار گرفتن به صورت سري با لامپهاي مهتابي يا ساير لامپهاي تخليه ي قوسي ، ولتاژ شروع به کار آنها را فراهم مي کند و جريان کار آن ها را محدود مي کند .

ballast lamp
لامپ بالاست ~ لامپي که مقاومت آن با افزايش جريان افزايش مي يابد و جريان را در مقدار تقريبا ثابت حفظ مي کند.

ballast resistor
مقاومت بالاست ~ مقاومتي ک مقدار آن متناسب با جريان افزايش مي يابد و د نتيجه جريان را عليرغم تغيير ولتاژ خط در مقدار ثابتي نگه مي دارد .

ball bonding ; ball-wedge bonding
پيوند گويچه اي ؛ پيوند زني گويچه -گوه اي ~ روشي باي پيوند زني سيمهاي نازک طلا به ضخامت ( ام آي ال 1/0 -0/7 ) بين بالشکهاي روي تراشه ي نيم رسانا و سر سيمهاي بسته بندي . سيمهاي تهيه شده از يک لوله ي مويي ( capillary ) ~ توسط شعله يا قوس الکتريکي بريده مي شوند و در يک سر آن گويچه اي مذاب پديد مي آيد ک ...

ball-grid array
آرايه ي گويچه مشبک [ بي جي اي ] ~ نوعي بسته بندي با ارتفاع نيمرخ کمتر از يک دهم اينچ که براي نصب سطحي تعداد زيادي مدار مجتمع روي تخته مدار به کار مي رود . اين آرايه ، همچون آرايه ي پايه مشک [ بي جي اي ] داراي برجستگيهاي لحيمي [ گويچه ] در محل پايه هاست که با ذوب شدن خود بي جي اي رابه تخته مدار وصل ...

ballistic electrons
الکترونهاي پرتابي ؛ الکترونهاي بالستيک ~ الکترونهايي که با سرعت زياد و بدون پراکندگي در درون شبکه ي بلوري يک نيمرسانا حرکت مي کنند.

ballistic galvanometer
گالوانومتر بالستيکي ~ وسيله اي که مقدار کل الکتريسيته در يک جريان گذرا نظير جريان تخليه ي خازني را اندازه مي گيرد .

ballistc missile
موشک بالستيک ~ موشکي که در بخش بالا رونده ي مسير و در هنکام پرواز به کمک سوخت هدايت مي شود اما در مراحل بعدي پرواز به سمت هدف به يک جسم آزاد تبديل مي شود . موشک روسي اسکاد نمونه ي آن است .

ballistic-missile early-warning system
سيستم هشدار سريع موشک پرتابيکي ~ سيستم الکترونيکي که وظيفه ي آن کشف و هشدار سريع در مورد حمله ي موشکهاي پتابيکي بين قاره اي دشمن است. نمونه ي آن شبکه ي متشکل ازسه پايگاه راداري دوربرد در تول ( clear ) آلاسکا ، و در جزاير بريتانيا است که حمله ي موشکي در منطقه را هشدار مي دهند.

ballistic trajectory
مسير بالستيکي ~ کسير پيموده شده توسط جسمي که تنها نيروهاي وارد بر آن نيروي گرانش و مقاومت محيط است .