radioteletype

radioteletypewriter

دور تحرير گر راديويي ~ دور تحريرگر و تجهيزات مربوط به آن براي کار کردن از طريق کانال راديويي به جاي سيم .

radiothermoluminescence

نورتابي حرارتي راديويي ~ نورتابي مواد شيشه اي و بلوري خاص در نتيجه تابش دهي با پرتوهاي بتا و گاما پس از حرارت ديدن .

radio transmission

ارسال راديويي ~ ارسال سيگنالها از طريق فضا در بسامدهاي راديويي با تابش امواج الکترومغناطيس .

radio transmitter

فرستنده راديويي ~ فرستنده اي که توان RF ~ را براي ارسال از طريق فضاغ به شکل امواج راديويي توليد ميکند.

radio wave

موج راديويي ~ موج الکترومغناطيس توليد شده با معکوس شدن جريان در رسانا با بسامدي از حدود 10 کيلو هرتز تا 3000 گيکا هرتز امواج راديويي در فضا با سرعتي در حدود سرعت نور( 299792/458 کيلو متر بر ثانيه يا 186000 مايل بر ثانيه ) حرکت مي کنند .

radio wave propagation

انتشار امواج راديويي ~ انتقال انرژي از طريق فضا با تابش الکترومغناطيس در بسامدهاي راديويي .

radio window

پنجره راديويي ~ باند بسامد که از حدود 6 MHZ ~ تا 30GHZ ~ گسترده مي شود . و امکان ورود و حرکت تابشهاي جهان خرج را به جو زمين فراهم مي کند .

radium

راديم ~ عنصر فلزي با پرتوزايي بالا که پرتوهاي الفا ، بتاو گاما تابش مي کندو عدد اتمي آن 88 است .

radix notation

نماگذاري مبنايي ~ نمادگذاري مکاني که رقمهاي متوالي در آن به صورت ضريبهاي توانهاي صحيح متوالي عددي به نام مبنا تعبير مي شوند . عدد نشان داده شده برابر با جمع اين سري توانهاست . در نتيجه 5762 براب ربا جمع سري توانها( 5 ضربدر 10 به توان 3 بعلاوه هفت ضربدر 10 به توان 2 و شش ضربدر 10 به توان 1 و 2 ضربدر ...

RADNOS

( جا به جا شده ي حروف کلمات NO RADIO ~ بعلاوه S ) ~ محو شدگي راديويي که بيشتر در مناطق قطبي اتفاق مي افتد و به نظر مي رسد که در اثر انفجارهاي خورشيدي ، لکه هاي خورشيدي يا شفق قطبي باشد .