موفق بودن نسبتا آسان است؛ فقط باید سخت کار کنید. کار وقتی سخت‌تر می‌شود که بخواهید موفق‌تر باشید؛ آن وقت مجبور هستید سخت، و زیرکانه کار کنید و در طول راه موفقیت و رسیدن به هدف کمتر استراحت کنید.

فوق‌العاده موفق بودن بی‌نهایت دشوار است… با وجود این همه‌ی ما امیدوار هستیم که به این موفقیت استثنایی دست پیدا کنیم.

راه‌حل آن است که شماری از ویژگی‌ها و صفات را در خود جمع کنیم، و یاد بگیریم در هر یک از آن ویژگی‌ها فوق‌العاده —یا دست کم ممتاز– باشیم.

آیا غیرممکن به نظر می‌رسد؟ ولی این طور نیست. و به همین خاطر است که من شماری از معروف‌ترین مطالبم را درباره‌ی نحوه‌ی موفق شدن در یک مطلب خلاصه کرده‌ام؛ مطلبی پر از توصیه‌ها و لینک‌هایی به مشاوره‌های مفید و عملی.

پس بیایید شروع کنیم!

۱. اراده و عزم خود را جزم کنید

اولین راه موفقیت و رسیدن به هدف این است که زندگی—و آینده—تان را کاملا تحت کنترل خود ببینید.

نقل قولی وجود دارد که اغلب به اگناتیوس نسبت داده می‌شود: “طوری نیایش کنید که گویی خداوند مراقب همه چیز خواهد بود؛ به گونه‌ای رفتار کنید که گویی همه چیز به خودتان بستگی دارد.” (نقل قولی استادانه.)

در مورد بخت و اقبال نیز فرضیه‌ی مشابهی صدق می‌کند. بسیاری از آدم‌ها احساس می‌کنند بخت و اقبال ارتباط زیادی با موفقیت و شکست آنها دارد. اگر موفق شوند، بخت یارشان بوده است، و اگر شکست بخورند، بخت به آنها پشت کرده است.

اکثر آدم‌های موفق نیز احساس می‌کنند خوش اقبالی در موفقیت‌شان نقش ایفا کرده است. اما آنها منتظر خوش اقبالی نمی‌مانند یا نگران بداقبالی نیستند. آن‌ها به نحوی عمل می‌کنند که گویی موفقیت و شکست کاملا تحت کنترل‌شان است. اگر موفق شوند، خودشان را عامل آن می‌دانند و اگر شکست بخورند، باز هم خودشان را عامل آن می‌دانند.

با هدر ندادن نیروی ذهنی‌تان بابت نگرانی درباره‌ی آنچه احتمال دارد برای‌تان اتفاق بیفتد، می‌توانید تمام تلاش‌تان را صرف انجام امور کنید. (و آن‌وقت، اگر خوش اقبال باشید، در وضعیت بهتری هم خواهید بود.)

شما نمی‌توانید بخت و اقبال را کنترل کنید، اما قطعا می‌توانید خودتان را کنترل کنید.

۲. تاثیر اولیهی قابل توجهی به جا بگذارید.

یک راه موفقیت و رسیدن به هدف این است که هرگز سعی نکنید قبل از بخشیدن، چیزی بگیرید.

مثلا تشکیل شبکه را در نظر بگیرید. هدف تشکیل شبکه آن است که با آدم‌هایی ارتباط برقرار کنید که می‌توانند به شما در فروش، بازگشت مشتریان و تشکیل گروه مخاطبین و غیره کمک کنند. وقتی تشکیل شبکه می‌دهیم، قطعا در پی چیزی هستیم(مگر آن که آدام گرنتس باشیم، کسی که باید سمبل بخشش بی‌چشمداشت قلمداد شود.)

با این حال، در ابتدا برای آن چه می‌خواهید تقاضایی نکنید. (در واقع ممکن است هرگز آن چه را می‌خواهید تقاضا نکنید.) آن چه را می‌توانید از دیگران بگیرید فراموش کنید و روی آن چه که می‌توانید برای دیگران بدهید تمرکز کنید، چون بخشش تنها راه برقراری یک ارتباط و رابطه‌ی واقعی است.

اگر تنها روی آن چه از یک ارتباط ممکن است عایدتان شود تمرکز کنید آن وقت هرگز ارتباطات معنی‌دار و متقابلا سودمندی نخواهید داشت.

وقتی تشکیل شبکه می‌دهید، باید همه چیز ماجرا دیگران باشند، نه شما.

۳. از زبان بدن به نفع خود استفاده کنید.

یک راه موفقیت و رسیدن به هدف لب‌خند است، چون لب‌خند زدن سطح استرس را کاهش می‌دهد.

اخم کردن، درهم کشیدن چهره، و دیگر حالات منفی چهره‌ به مغزتان علامت می‌دهد که هرآنچه انجام می‌دهید کار دشواری است. پس بدن‌تان با آزادسازی کورتیزول واکنش نشان می‌دهد که سطح استرس بدن‌تان را افزایش می‌دهد.

استرس، استرس بیشتر تولید می‌کند… استرس بیشتر تولید می‌کند… و در مدت زمانی کوتاه، پاک قاطی می‌کنید.

علاج کار این است: کاری کنید که لب‌خند بزنید. حتی اگر چیزی درمورد وضعیتی که دارید عوض نشود، با وجود این دست کم احساس استرس کمتری خواهید کرد.

(باری، لب‌خند زدن ورزش کردن را نیز راحت‌تر می‌کند. فرض کنید با یک وزنه‌ی سنگین حرکتی را تکرار می‌کنید، در حالت طبیعی از شدت فشار چهره‌تان را درهم خواهید کشید. اما اگر خودتان را مجبور کنید به لب‌خند زدن، می‌بینید که دو سه تکرار بیشتر می‌توانید وزنه بزنید. این راه را امتحان کنید—اما آمادگی نگاه‌های عجیب آدم‌های عشق باشگاه را هم داشته باشید.)

۴. به شکلی قابل ملاحظهو واقعابخشنده باشید.

یک راه موفقیت و رسیدن به هدف این است که برای دیگران وقت و حوصله بگذارید.

برای بعضی از آدم‌ها، دلمان می‌خواهد هر آن چه داریم فدا کنیم. چرا؟ چون آنها به ما اهمیت می‌دهند، ما را باور دارند، و نمی‌خواهیم ناامیدشان کنیم. صبوری کردن یک راه خارق‌العاده است برای آن که به آدم‌ها نشان بدهیم واقعا به آنها اهمیت می‌دهیم. صبر پیشه کردن و اعتماد به نفس واقعی نشان دادن راه خارق‌العاده‌‌ای است برای آن که به آدم‌ها بفهمانیم واقعا آنها را باور داریم.

صبوری کردن نعمت ارزنده‌ای است—چون، نهایتا، نشان دهنده‌ی میزان توجه شما به دیگران است.

۵. به طرز قابل توجهی کارآمد شوید.

یک راه موفقیت و رسیدن به هدف استفاده از اهداف‌تان است برای آن که تصمیمات‌تان را خودکار کنید.

تیم فریس، در یک پادپخش توصیف می‌کند که چگونه هرب کلهر، مدیرعامل خطوط هوایی Southwest، هر روز دست به آن همه تصمیم‌گیری می‌زند. کلهر برای هر مسئله‌ای چارچوب ساده‌ای را به کار می‌بندد: آیا این کمک می‌کند که Southwest ارائه دهنده‌ای کم هزینه باشد؟

اگر چنین است، پاسخ مثبت است. اگر نه، منفی.

به نحو قابل ملاحظه‌ای افراد کارآمد چارچوب مشابهی را برای تصمیماتی که می‌گیرند به کار می‌بندند. “آیا این تصمیم به من کمک می‌کند به هدفم برسم؟ اگر نه، آن را انجام نخواهم داد.”

اگر احساس می‌کنید مدام برای تصمیم گرفتن با خودتان کلنجار می‌روید، یک قدم به عقب برشد. به اهداف‌تان فکر کنید؛ اهداف‌تان در تصمیم‌گیری به شما کمک خواهند کرد.

به همین خاطر است که آدم‌های فوق‌العاده کارآمد بسیار مصمم هستند. بی‌تصمیمی از فقدان هدف زاده می‌شود: وقتی بدانید که واقعا چه می‌خواهید، بیشتر تصمیمات شما می‌تواند—و باید – تقریبا خودکار ‌باشد.

۶. به طرز قابل توجهی دوستداشتنی شوید.

 یک راه موفقیت و رسیدن به هدف ، توجه را به دیگران معطوف داشتن است.

هیچ کس به اندازه‌ی کافی تحسین نمی‌شود. هیچ کس. نخستین نفری باشید که به آدم‌ها می‌گوید آن چه انجام داده‌اند خوب بوده است.

(صبر کنید، می‌گویید نمی‌دانید آنها چه کاری انجام داده‌اند؟ وای بر شما—این وظیفه‌ی شما است که بدانید. وظیفه‌ی شما است که پیشاپیش این را بفهمید.)

نه تنها آدم‌ها تحسین شما را قدر خواهند دانست، بلکه قدر این واقعیت را نیز خواهند دانست که شما به اندازه‌ی کافی به آنها اهمیت می‌دهید که آن چه انجام می‌دهند برای‌تان مهم است.

آن وقت آنها کمی بیشتر احساس توفیق… و کمی بیشتر احساس مهم بودن خواهند کرد.

۷. یک رییس خیلی خوب شوید.

یک راه موفقیت و رسیدن به هدف این است که به کارکنان‌تان کمک کنید احساس درستی از هدف‌شان پیدا کنند—و آن را بپذیرند.

همه دوست دارند احساس کنند بخشی از چیزی بزرگ‌تر هستند. همه عاشق این هستند که حس کار گروهی و روح یکدلی که گروهی از افراد را به یک تیم واقعی بدل می‌کند احساس کنند.

بهترین تکلیف شامل تاثیر واقعی گذاشتن بر زندگی مشتریانی است که به آنها خدمت می‌کنید. بگذارید کارکنان‌تان بدانند در قبال کسب و کار، مشتریان، و حتی اجتماع‌تان به چه چیزی می‌خواهید برسید. و اگر توانستید، اجازه دهید آنها چند تکلیف را خودشان ایجاد کنند.

احساس یک مقصود درست با پی بردن به آن چه اهمیت دارد، و از آن مهمتر، این که چرا اهمیت دارد، شروع می‌شود.

۸. طرز فکر درست را برگزینید.

یک راه موفقیت و رسیدن به هدف این است که بفهمید آدم‌هایی که اطراف‌تان هستند آدم‌هایی هستند که خودتان انتخاب کرده‌اید.

به این موضوع فکر کنید. بعضی از کارکنان‌تان شما را عصبانی می‌کنند. بعضی از مشتریان‌تان منفور هستند. بعضی از دوستان‌تان آدم‌های احمق‌خودمحور خودخواهی هستند.

پس به این فکر کنید: شما آنها را انتخاب کردید. اگر آدم‌هایی که دور و برتان هستند شما را ناراحت می‌کنند تقصیر از آنها نیست و این تقصیر شما است. آنها در زندگی حرفه‌ای یا شخصی شما هستند چون شما به سمت خودتان جذبشان کردید—و شما اجازه دادید کنارتان بمانند.

به آن دسته از آدم‌هایی فکر کنید که می‌خواهید با آنها کار کنید. درباره‌ی آن دسته از مشتریانی فکر کنید که از خدمت کردن به آنها لذت می‌برید. به دوستانی فکر کنید که می‌خواهید داشته باشید.

آن‌وقت رفتارتان را تغییر دهید تا بتوانید شروع به جذب آن آدم‌ها کنید. آدم‌های سخت‌کوش می‌خواهند که با آدم‌های سخت‌کوش کار کنند. آدم‌های مهربان دوست دارند با آدم‌های مهربان در ارتباط باشند و کارکنان خیلی خوب می‌خواهند که برای رییس‌های خیلی خوب کار کنند.

آدم‌های موفق طبیعتا به سمت آدم‌های موفق کشیده می‌شوند.

۹. شاد بودن را نوعی انتخاب به حساب بیاورید چون نوعی انتخاب است.

یک راه موفقیت و رسیدن به هدف ، پول درآوردن است… اما خاطره آفرینی نیز بکنید.

مطمئنا، پول مهم است. پول خیلی کارها می‌کند. (یکی از مهمترین‌شان این است که پول حق انتخاب به شما می‌دهد.)

اما از یک حدودی به بعد، پول دیگر آدم‌ها را خوشبخت نمی‌کند. بیش از ۷۵۰۰۰ دلار در سال، خوشبختی بیشتر(یا کمتری) به بار نمی‌آورد. مولفان یک مطالعه می‌گویند، “بیش از ۷۵۰۰۰ دلار… درآمد بیشتر نه جاده‌ی تجربه‌ی خوشبختی است و نه جاده‌ای به سوی رهایی از ناراحتی یا استرس.”

آن‌ها ادامه می‌دهند: “شاید ۷۵۰۰۰ دلار آستانه‌ای است که فراتر از آن دیگر افزایش درآمد توانایی افراد را برای انجام آنچه بیشتر از همه برای خوشبختی عاطفی‌شان مهم است ارتقاء نمی‌دهد، مثل وقت گذراندن با آدم‌هایی که دوستشان دارند، دوری از درد و بیماری، و لذت بردن از اوقات فراغت.”

و اگر قبول ندارید، این هم یک راهنمای دیگر: “انگیزه‌ی مادی و رضایت از زندگی با هم رابطه‌ی عکس دارند.” یا، به قول عامه، “دنبال مال و منال رفتن خوشبختی را کم می‌کند.”

انگیزه‌ی مادی را به عنوان سندروم خانه‌ی بزرگتر در نظر بگیرید. شما یک خانه‌ی بزرگتر می‌خواهید. شما یک خانه‌ی بزرگتر احتیاج دارید(در واقع چنین نیست، اما این گونه به نظر می‌رسد که احتیاج دارید.) پس آن را بخرید. زندگی خوب است… تا یکی دو ماه بعد که خانه‌ی بزرگترتان حالا فقط خانه‌تان خواهد بود.

چیز تازه همیشه تبدیل به چیز تازه‌ی معمولی می‌شود.

“چیزها” تنها به صورت لحظه‌ای طغیان‌هایی از خوشبختی فراهم می‌آورند. برای خوشبخت‌تر بودن، به دنبال چیزهای زیادی نباشید. بلکه در عوض به دنبال یک سری تجربه باشید.