transitional coupling


اصطلاح
برق و الکترونیک
21 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
تزويج گذري ~ مقدار تزويج القايي بين دو پيچيک که پهن ترين باند گذر و تخت ترين منحني پاسخ را بدون قله هاي دوتايي مي دهد .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت transitional coupling معنی transitional coupling معنی transitional coupling به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک transitional coupling در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
transition coding
رمز گذاري گذرا ~ رمز گذاري ميله -رنگي داده هاي دودويي که در آن رنگ ميله قبلي تعيين مي کند که ميله 0 يا 1 خوانده شود . ميله هاي متوالي رنگهاي متفاوتي دارند ؛مثلاً ميله سبز به دنبال فاصله سفيد بيت 0 دودويي تغيير سياه به سبز 1 دودويي است . رمزگذار قابليت رمزگذاري بالاتري را ارايه مي دهند و دقت خواندن ...

transition effect
اثر گذر ~ تغييري در شدت تابش ثانويه که در باريکه تابش اوليه به هنگام عبور از خلأ به محيط ماده از يک محيط به محيط ديگر اتفاق مي افتد .

transition element
قطعه انتقال ~ قطعه اي که نوعي از سيستمهاي انتقال را به نوع ديگر تزويج مي کند مثلاً تزويج کابل هم محور به موجبر .

transition frequency ; crossover frequency; turnover frequency
بسامد انتقال ؛بسامد تقاطع ~ بسامد متناظر با محل تقاطع مجانبها يا قسمتهاي دامنه ي ثابت و سرعت ثابت منحني پاسخ بسامدي ضبط کردن است . اين منحني بدون نسبت ولتاژ ،برحسب دسيبل عنوان محور عمودي لگاريتم بسامد به عنوان محور افقي رسم مي شود . در کمتر از بسامد انتقال ،سطح به طور تدريجي به هنگام ضبط کردن کاهش ...

transition loss
تلفات انتقال ~ 1. اختلاف بين توان تابيده به مرز انتقال يا ناپيوستگي دو محيط در سيستم انتشار موج و توان ارسالي پس از ناپيوستگي که در صورت تطبيق پايان محيط پس از نا=يوستگي ،مي توان آن را مشاهده کرد . 2. نسبت توان تابيده به ناپيوستگي به توان ارسالي پس از ناپيوستگي ،برحسب دسيبل ،که در صورت تطبيق پايان ...

transition point
نقطه ي انتقال ~ نقطه اي که در آن ثابتهاي مدار عوض مي شوند تا سبب بازتابش موج در حال انتشار در مدار شوند .

transition region
ناحيه انتقال ~ ناحيه اي بين دو نيمرساناي همگن که در آن غلظت ناخالصي تغيير مي کند.

transit time
زمان گذر ~ زمان لازم براي حرکت الکترون يا ذره ي باردار ديگر بين دو الکترود در لامپ الکتروني يا ترانزيستور .

transit- time microwave diode
ديود ريز موج زمان -گذر ~ ديود زير موج حالت جامد که زمان گذر حاملهاي بار آن به اندازه کافي کوتاه است تا امکان عملکرد ديود را در باندهاي ريز موج فراهم کند. ديودهاي توده اي (مانند گان وLSA )و ديودهاي پيوندي (مانند باريت ،ايمپات و تراپات ) دو نوع اصلي آن هستند .

transit - time mode
مد زمان گذر ~ يکي از سه مدکاري ديود الکترون - انتقالي . حوزه هاي بار -فضا در کاتد شکل مي گيرند و در طول ناحيه رانش تا آند حرکت مي کنند. بسامد نوسان تحت تأثير ابعاد ناحيه رانش است . اين مد در ديودهاي گان به کار مي رود . دو مد ديگر LSA و مد حوزه ي -خاموش است .