coherent - pulse radar


اصطلاح
برق و الکترونیک
22 حرف
4 کلمه
معانی و توضیحات
رادار پالس - همدوس ~ نوعي رادار که در آن نوسانهاي ( آر اف ) پالسهاي تکراري ، رابطه فازي ثابتي با نوسان هاي پيوسته دارند .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت coherent - pulse radar معنی coherent - pulse radar معنی coherent - pulse radar به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک coherent - pulse radar در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
coherent radiation
تابش همدوس ~ ابشي که در آن نقاط واقع ~ بر سطح مقطع باريکه داراي رابطه فازي معيني هستند . در تابش غير همدوس اين رابطه تصادفي است . باندهاي تداخلي تنها بين بارکه هاي همدوس مشاهده مي شوند .

coherent reference
مرجع همدوس ~ سيگنال مرجعي با بسامد پايدار که فاز ساير سيگنالها به منظور برقراري همدوسي در سراسر سيستم به آن قفل مي شود .

coherent scattering
پراکندگي همدوس ~ نوعي پراکندگي که در آن فاز ذرات يا فوتونهاي ورودي رابطه معيني با ذرات يا فوتونهاي پراکنده شده دارد

coherent - scattering cross- section
سطح مقطع پراکندگي همدوس ~ سطح مقطع مربوط به پراکندگي همدوس .

coherent system
سيستم همدوس ~ نوعي سيستم ناوبري که سيگنال خروجي آن از مدوله زدايي سيگنال دريافتي و بعد از اختلاط آن با سيگنال محلي و داراي فاز ثابت نسبت به سيگنال ارسالي به دست مي آيد . اين امر امکان استفاده ار اطلاعات موجوددر فاز سيگنال دريافتي را فراهم ~ مي کند .

coherent transponder
باز فرستنده ي همدوس ~ نوعي با زيفررستنده که بين بسامد و فاز سيگنالهاي ورودي و خروجي آن رابطه ثابت وجود دارد .

coherent video
سيگنال تصويري همدوس ~ سيگنالي در سيستمهي نشاندهنده ي هدف متحرک که از ترکيب سيگنال پژواک رادار يا خروجي نوسان ساز موج پيوسته به دست ~ مي آيد . اين سيگنال بعد از طي مراحل تاخير ، آشکار سازي ، تقويت و تفريق از قطار پالس بعدي به سيگنالي تبديل مي شود که تنها اهداف متحرک را نمايش مي دهد .

coil (l) inductor
پيچک ( ال ) الفاگر ~ چندين دور سيم که با ايجاد القا کنايي در مدار الکتريکي ، منجر به توليد شار مغناطيسي يا واکنش مکانيکي در براب رتغيير شار مغناطيسي مي شود . در مدارهاي بسامد . بالا پيچک ممن است کسري از يک دور سيم باشد اندازه ي الکتريکي پيچک القا کنايي ناميده شده و بر حسب هانري بيان مي شود . همچنين ...

coil form , bobbin
قالب پيچک ، بوبين ~ قالبي توخالي به شکل استوانه يا مستطيل و از جنس پلاستيک ، کاغذ مومي يا ساير مواد عايقف مناسب که پيچک هسته - هوا روي آن پيچيده مي شود .

coil loading
بازر گذاري پيچکي ~ قرار دادن بارهاي القايي در فواصل منظم ار يک خط انتقال و به منظور بهبود مشخصه انتقال آن در باند بسامدي مورد نظر .