connector


اصطلاح
برق و الکترونیک
9 حرف
1 کلمه
معانی و توضیحات
اتصال دهنده ، رابط ~ اصطلاحي عام در مورد وسيله مکانيکي که دو رسانا را به هم متصل مي کند و مسير رساناي کم . مقاومت و بدون درزي را به وجود مي اورد . اين قطعات به شکلها و ابعاد مختلفي ساخته مي شوند و به وفور در سيمها و دستگاههاي الکترونيکي و الکتريکي به کار مي رون . عموماً اتصال دهنده ها از دو قسمت تشکيل مي شوند ، يک قسمت که به سر کابل يا سيم وصل مي شود و قسمت مکمل آن که روي کابل پريز ، يا تخته مدار قرار مي گيرد . بنابر اين هر رابط يا اتنصال دهنده داراي ~ يک سر اتصال سر plug ~ و يک سر اتصال داده ( jack ) است . امروزه ، انواع متنوعي از اتصال دهنده هاي الکترونيکي براي کابلهاي هم محور ، کابل نواري ، کابل چند سيمه ، تخته مدارها ، تلفن ، قطعات صوتي ، تصويري ، تارهاي نوري ، تلويزيون کابلي و خطوط برق ارائه شده است .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت connector معنی connector معنی connector به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک connector در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
connect time
زمان اتصال ~ 1. در سيستم مخابره ي کامپيوتري داده ها به زمان قطع و وصل لازم براي برقراري اتصال بين دو پايانه گفته مي شود . 2. در سيستم تلفن عبارت است از مدت زمان لازم براي اتصال بين دو نقطه .

conoscope
کونوسکوپ ~ ابزاري اپتيکي براي تعيين محل محور z يا محور اپتيکي در بلور کوارتز .

console
ميز ، ميز فرمان ~ 1. محفظه بزرگي بر اي گيرنده ي تلويزيون يا راديو که به جاي ميز روي زيمن قرار مي گيرد . 2. ميز اصلي کنترل تجهيزات الکترونيکي در ايستگاه رادار ، ايستگاه راديو تلويزيون يا برج مراقبت فرودگاه ~ 3 . قسمتي از يک رايانه ي بزرگ که به کمک آن مي توان ارتباط دو طرفه بين مهندس با اپراتور و واح ...

consortium
اتحاديه ، کنسرسيوم ~ مجموعه اي از چند سازمان براي رسيدن به هدف مشترکي که فراتر از توانايي هر يک از سازمانهاست . به عنوان مثال مي توان از سماتک ( SEMATECH ) نام برد.

constellation
خوشه ف صورت فلکي ~ 1. مجموعه اي از چند ماهواره مانند ماهواره هي ( جي پي اس 21 ( 21gps stellites ) که براي هدف خاصي نظير پوشش چند گانه اختصاص يافته اند . 2.تجمعي ار ستارگان به شکل قابل تشخيص از زمين . در گذشته ، نام خدايان و اساطير باستاني و نيز حيوانات به روي اين صورتهاي فلکي گذاشته شده است ، نظير ...

constant
ثابت ~ مقدار غير متغير در يک ~ فرايند .

constant - smplitude recording
ضبط دامه - ثابت ~ روشي براي ضبط صدا که در آن بسامدهاي هم - شدت با دامه يکسان ضبط مي شوند . در نتيجه ، دامه ضبط شده مستقل از بسامد خواهد بود .

constantan
کنستانتان ~ آلياژِ از 60% مس و 40% نيکل که به دليل پايين بودن ضريب دماي مقاومت آن براي ساخت مقاومتهاي سيم پيچي دقيق به کار مي رود . به عنوان زوج آهن يا مس در ترموکوپيل نيز استفاده مي شود .

constant - current generator
مولد جريان - ثابت ~ مولدي که جريان خروجي آن عليرغم تغييرات مقاومت بار اساساً ثابت است .

constant - current modulation
مدوله کننده ي جريان - ثابت ~ نوعي سيستم مدوله کننده ي دامنه که در آن مدار خروجي تقويت کننده ي سيگنال و تقويت کننده يا مولد موج حامل از طريق يک پيچک به منبع جريان - ثابت متصل مي شوند . در نتيجه ، تغييرات جريان آند تقويت کنننده ي سيگنال ، تغييرات مشابه ولي با علامت مخالف را در جيان آند طبقه حامل ( آر ...