contrast


اصطلاح
برق و الکترونیک
8 حرف
1 کلمه
معانی و توضیحات
کنتراست - تضاد ~ ميزان اختلاف سايه روشن بين روشنترين و تاريکترين نقاط تصوير تلويزيون ~ يا نمابر درجه کنتر است بر حسب گاما ( gamma ) بيان مي شود . تصاوير با کنتر است زياد داراي رنگهاي سياه خيلي تيره و سفيد روشن هستند در حالي که تصاوير خاکستري کنتراست کمي دارند .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت contrast معنی contrast معنی contrast به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک contrast در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
contrast control
کنتر کنتراست ~ پنج کنترل دستي براي تنظيم شدت سايه روشنهاي تصوير تلويزيوني معمولاً کنترل کنتراست با تغيير بهره ي تقويت کننده ويدئو انجام مي گيرد . در گيرنده ي تلويزيون رنگي کنترل کنتراست از دو قسمت تشکيل مي شود . يک قسمت سيگنال درخشاييو قسمت ديگر سيگنالهاي رنگ نمايي را کنترل مي کند و در نتيجه بدون ت ...

contrast ratio
نسبت کنتراست ~ نسبت بيشترين مقدار درخشايي به کنترين ان در لامپ پرتو - کاتدي ، نمايشگر بلور - مايع ، يا نمايشگر کامپيوتر ( براي بهترين وضوح لازم است نسبت کنتراست حداقل 10-1 باشد .

contrast resolution
حد تفکيک کنتراست ~ تعداد سطوح خاکستري در هر دانه ( پيکسل ) از تصوير رقمي که از رابثه 2 به توان تعداد بيتهاي هر پيکسل تعيين مي شود .

control
کنترل ~ 1. عاملي که باعث راه اندازي ، توقف ، يا تنظيم بخشي از يک سيستم مي شود . ~ 2 . بخشي از رايانه ي رقمي که دستورالعملها را با توالي صحيح فراخواني ، رمز گشايي و اجرا مي کند و بر اساس آن سيگنالهاي مناسب را به واحد حساب و منطق يا قسمتهاي ديگر ارسال مي کند . 3. بررسي درستي عمليات که به صورت رياضي د ...

control accuracy
دقت کنترل ~ ميزان نزديکي بين متغير کنترل شده ي نهايي و مقدار ايده آل در سيستم کنترل پسخوردي .

control channel
کانال کنترل ~ کانالي براي ارسال اطلاعات کنترلي از ايستگاه زميني تلفن همراه سلولي به ايستگاه متحرک تلفن سلولي ، يا بر عکس .

control character
نويسه ي کنترل ، نويسه ي فرمان ~ نويسه اي که ظاهر شدن آن در برنامه يا متن خاص ، موجب شروع ، اصلاح ، يا توقف عمل کنترل در کامپيوتر يا بجهيزات مرتبط با آن مي شود .

control circult
مدار کنترل ~ 1. داري که عملي را در يک ماشين ، وسيله ، يا سيستم کنترل مي کند ~ 2 . يکي از مدارهايي که به دستورالعملهاي موجود در برنامه کامپيوتر ي پاسخ مي دهد . 3. مداري که سيم پيچ کنترل تقويت کننده مغناطيسي را تغذيه مي کند .

control counter
شمارشگر کنترلي ~ مداري در کامپيوتر که محل ذخيره ي دستورالعمل بعدي ک بايد اجرا شود را ثبت مي کند .

control electrode
الکترود کنترل ~ الکترودي در لامپ الکتروني که جريان بين دو يا چند الکترود ديگر ~ را بر ~ قرار مي کند يا تغيير مي دهد .