disk operating system


اصطلاح
برق و الکترونیک
21 حرف
3 کلمه
معانی و توضیحات
سيستم عامل ديسکي [داس] ~ برنامه اي نرم افزاري که فعاليتهاي يک سيستم رايانه از جمله تجهيزات جانبي آن را مديريت مي کند.اين برنامه اولويتهاي کاري را تعريف مي کند،موقعيت داده ها در حافظه ي نيمرسانا و ديسکي را تعيين و تمام پرونده ها به صورتي که سازنده اين برنامه را در سخت -ديسک رايانه نصب نکرده باشد ،کاربر بايد آن را از طريق ديسکهاي فلاپي باز کند.برنامه «داس» بايد با ريزپردازنده ي رايانه و تمام نرم افزارهاي کاربردي آن سازگار باشد.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت disk operating system معنی disk operating system معنی disk operating system به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک disk operating system در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
disk-seal tube
لامپ ديسکي درزبندي شده ~ نوعي لامپ الکتروني که داراي الکترودهاي ديسک مانند به صورت موازي و در فواصل نزديک به هم است تا ضمن پايين آوردن ظرفيت خازني بين الکترودها توان خروجي بالايي را تا 2/5 گيگاهرتز فراهم کند.لبه هاي الکترودهاي ديسکي از طريق پوشش شيشه اي يا سراميکي بيرون آورده شده اند و به عنوان اتص ...

disk storage
حافظه ديسکي ~ ذخيره داده ها به شکل رقمي روي ديسک مغناطيسي به گونه اي که قابل نوشتن ، خواندن يا پاک کردن باشد.يکي از وسايل جانبي رايانه محسوب مي شود. ديسک با دستيابي تصادفي به وسيله يک موتور در زير هدهاي الکترومغناطيسي خواندن/نوشتن مي چرخد. نمونه هاي آن عبارت انداز hard-disk drive ( نوع وينچستر) dis ...

disk-type motor ; printed-circuit motor; pancake motor
موتور ديسکي ؛موتور مدار چاپي ~ نوعي موتور « دي سي» آهنرباي دائم با روتري سسبک و از جنس فايبر- گلاس اپوکسي ( جي اف اي) که به دليل پاسخ سريع و سرعت زياد خود در سيستمهاي سروويي استفاده مي شود که در آن روتورهاي معمولي به دليل لختي بيش از حد مناسب نيستند . در اين موتور ، سيم پيچهاي پيچک مسي در داخل ديسک ...

dislocation
جابه جا شدگي ~ نصي در آرايش هندسي اتمهاي بلور .

disperse
پراکنده ساختن ~ عملي در پردازش داده ها که طي آن گروههايي از اقلام ورودي در بين گروههاي زيادتري در خروجي توزيع مي شوند.

dispersion
پراکندگي ؛ پاشيدگي ؛ تجزيه ~ 1. فرايند جداسازي تابش با بسامد ، انرژي ، سرعت يا مشخصه متفاوت. منشور يا توري پراش نور سفيد را به مؤلفه هاي رنگي اش تجزيه مي کند. يک ميدان مغناطيسي نيز الکترونها را بر حسب سرعتشان پراکنده يا مرتب مي کند. 2. پراکنده شدن تابش ريزموج توسط مانع. 3. توزيع ذرات به دقت تقسيم ش ...

dispersive line
خط پاشنده ~ نوعي خط تأخير که هر بسامد را با زمان متفاوتي تأخير مي دهد. براي اين منظور از هر دو خط کوارتز و آلومينيمي مي توان استفاده کرد.

dispersive medium
محيطي پاشنده ~ محيطي که در آن سرعت فاز موج الکترومغناطيسي تابعي از بسامد است. به عنوان مثال ، پلاسما محيط پاشنده است در حالي که فضاي آزاد چنين نيست زيرا امواج با هر بسامد با سرعت نور در آن منتشر مي شوند.

displacement current
جريان جابه جايي ~ جرياني فرضي در حضور ميدانهاي الکتريکي متغير با زمان. اين فرضيه توسط ماکسول و براي تشريح انتقال جريان در فضاي بين صفحات خازن ارائه شد.

displacment gyracpe
ژيروسکوپ جابه جايي ~ ژيروسکوپي که اطلاعات جابه جايي زاويه اي را حس ، اندازه گيري ، و ارسال مي کند.