electrolytic switch


اصطلاح
برق و الکترونیک
19 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
کليد الکتروليتي ~ نوعي کليد که در آن دو الکترود در محفظه اي با حجم معيني از الکتروليت رسانا و هوا قرار گرفته اند. با کج شدن کليد از حالت افقي ، هوا جابجا مي شود و مقدار الکتروليت مماس با الکترودها ودر نتيجه جريان گذرنده از کليد تغيير مي کند. به عنوان کليد ترازکننده در سيستم هاي ژيروسکوپي به کار مي رود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت electrolytic switch معنی electrolytic switch معنی electrolytic switch به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک electrolytic switch در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
electrolytic tugh-pitch copper
مس سخت الکتروليتي ~ نوعي مس با حداقل رسانايي 99/9 % براي ساخت آندهاي لامپ توان استفاده مي شود.

electromagnet
آهنرباي الکتريکي ~ آهن ربايي که از پيچيدن سيم به دور هسته ي فولادي يا آهن نرم ساخته مي شود .با عبور جريان از پيچک ، هسته به شدت مغناطيسي ميشود و در صورت قطع جريان تقريباً به طور کل مغناطيس زدايي مي شود. مي تواند يک جسم آهني متحرک نظير زبانه ي رله را جذب کند. در سيملوله ( سولنوئيد ) خود هسته ي آهني ...

electromagnetic
الکترومغناطيسي ~ اشاره به ترکيب ميدانهاي الکتريکي ~ مغناطيسي مرتبط با تابش يا تحريک الکترونها يا ساير درات باردار در فضا يا در درون رساناها.

electromagnetic compatibility
همسازي الکترومغناطيسي [ اي ام سي] ~ توانايي يک قطعه يا مدار در کار صحيح الکترومغناطيسي مورد نظر بدون ارسال سيگنالهاي نامطلوب به تجهيزات مجاور يا دريافت تداخل ناخواسته از منابع نزديک به آن .

electromagnetic constant
ثابت الکترومغناطيسي ~ سرعت انتشار امواج الکترومغناطيسي در خلأ . آخرين اندازه گيري هايي که با استفاده از روشهاي ريزموج انجام شده است ، مقدار 299/793 کيلومتر برثانيه را براي ثابت مشخص کرده است.

electromagnetic coupling
تزويج الکترومغناطيسي ~ تزويج موجود بين مدارها يا رساناها هنگامي که متقابلاً تحت تأثير يکميدان الکترومغناطيسي قرار مي گيرند.

electromagnetic deflection
انحراف الکترومغناطيسي ~ انحراف جريان الکترونها به وسيله ميدان مغناطيسي. در لامپتصوير تلويزيوني ، با گذراندن جريانهاي دندانه اره اي ازپيچکهاي يوغ انحراف واقع درگردن لامپ تصوير ، ميدانهاي مغناطيسي لازم براي انحراف افقي و عمودي باريکه ي الکتروني ساخته مي شود.

electromagnetic delay line
خط تأخير الکترومغناطيسي ~ خط تأخيري که به سادگي از يک خط انتقال حامل قطاري از پالسها ساخته مي شود . عموماً زمان تأخير به دست آمده براي ذخيره تعداد زيادي پالس در طول معقولي از خط کافي نيست .

electromagnetic disturbance
اختلال الکترومغناطيسي ~ پديده اي الکترومغناطيسي ، معمولاً ضربه اي ،که روي سيگنال مطلوب سوار مي شود .اختلال مي تواند تصادفي يا منظم باشد .

electromagnetic energy
انرژي الکترومغناطيسي ~ انرژي مرتبط با امواج راديويي ، امواج گرمايي ، امواج نوري ،پرتوهاي ايکس، و انواع ديگر تابش هاي الکترومغناطيسي .