fiber bundle


اصطلاح
برق و الکترونیک
12 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
دسته تار ~ دسته اي از تارهاي شيشه اي موازي و نرم يا از مواد شفاف ديگر که سيگنال يا تصوير را انتقال مي دهد.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت fiber bundle معنی fiber bundle معنی fiber bundle به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک fiber bundle در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
fiber- channel arbitrated loop
حلقه ي رسيدگي شده کانال - تارنوري [ اف سي- اي ال] ~ يک واسط سري برا ي شبکه هاي رايانه اي که پهناي باند بيشتري نسبت به واسط موازي سيستمهاي کامپيوتر کوچک (اسکازي) small computer system (SCSI) Interface دارد .

Fiberglas
واسط داده هاي توزيعي تارنوري [ اف دي دي آي] ~ شبکه اي که داده ها را از طريق کابل نوري با قالب return - to - zoro, invert - on - ones(NRZI) - non ~ و با آهنگ در حدود 100 مگابيت در ثانيه ارسال مي کند.

Fiberglas
فايبر گلاس ~ علامت تجاري کمپاني « دونز - کورنينگ ، فايبرگلاس » براي توليدات تار شيشه اي آن.

fiberoptic cable
کابل تار نوري ~ تار يا تارهاي نوري با روکش محافظ که در مخابرات تار نوري براي ارسال تور مرئي و بنفش استفاده مي شود.

fiberoptic communication
مخابرات تار نوري ~ انجام امور مخابراتي از طريق ارسال سيگنالهاي نوري مدوله شده يا رمزي که عموماً در منطقه زير قرمز قرار دارند. به عنوان نمونه مي توان از ارسال سيگنالهاي تلويزيوني يا ارسال داده هاي رايانه اي در شبکه هاي محلي نام برد. سيستمهاي مخابرات نوري مي توانند در انواع کوتاه ، ميان - يا دور - بر ...

fiberoptics
نورشناسي تارها ؛ تارنور شناخت ~ فن ارسال نور از طريق تارهاي دراز ، نازک و انعطاف پذير از جنس شيشه ، پلاستيک ، يا ساير مواد شفاف .دسته اي از تارهاي موازي مي توانند يک تصوير کامل را منتقل کنند.

fiberscope
تارنما ~ آرايشي از تارهاي نوري شيشه اي که در يک سر آن عدسي شيئي ودر سر ديگر عدسي چشمي قرار دارد. مجموعه را مي توان به ميزان دلخواه براي ديدن اجسامي که مستقيماً قابل رؤيت نيستند ، خم کرد.

fidelity
وفادراي ~ ميزان دقت يک سيستم در باز توليد مشخصه هاي اساسي سيگنال ورودي در خروجي آن.

field
ميدان ؛ حوزه ~ 1. در پويش هم - بافته ي تلويزيوني به يکي از دو بخشي گفته مي شود که از تقسيم قاب تصويري به دست مي آيد . هر ميدان شامل پويش کامل تصوير از بالا تا پايين و رگشت به نقطه ي شروع است. در سيستم پخش تلويزيوني امريکا ، هر قاب تصويري با دو ميدان تقسيم مي شود که هر ميدان به مدت 1 تقسيم بر 60 ثان ...

field coil
پيچک ميدان ~ پيچکي که ميدان مغناطيسي با شدت ثابت در موتور الکتريکي ، مولد ، بلندگو يا ساير وسايل الکترومغناطيسي توليد مي کند.