L/C ratio


اصطلاح
برق و الکترونیک
9 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
نسبت « ال /سي» ~ نسبت القا کنايي « ال» بر حسب هانري به ظرفيت « سي» بر حسب فاراد در يک مدار تشديد .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت L/C ratio معنی L/C ratio معنی L/C ratio به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک L/C ratio در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
lead
سرب با [ تلفظ لد] ~ عنصر فلزي نرم و به رنگ خاکستري که در کارهاي هسته اي به عنوان ماده ي محافظ و از آلياژ آن با قلع در لحيم استفاده يم شود . عدد اتمي آن 82 است .

lead
پيش افت ؛ تقدم ؛ سيم رابط [ با تلفظ ليد ] ~ 1. زاويه پيش افتادن يک کميت متناوب نسبت به ديگري در زمان که بر حسب درجه ياراديان بيان مي شود . جريان گذرنده از خازن ايدئال 90 درجه از ولتاژ يا دو سر آن پيش است .2 . فاصله ي بين هدف متحرک و نقطه ي نشانه روي تفنگ ياموشک . 3. سيمي که دو نقطه از مدار رابه هم ...

lead-acid cell
پيل سرب - اسيد ~ پيل مورد استفاده در باتريهاي ثانويه که الکترودهاي آن شبکه هاي سربي و شامل اکسيد سرب است که در طي بارگيري يا باردهي ( شارژ و دشارژ) مقدار آن در ترکيب تغيير مي کند. الکتروليت پيل ، ايد سوفلوريک رقيق است . در انواع ضد نشت اين پيل ، يک شبکه ي سربي به شکل باندپيچي در ظرف منفذ بندي شده و ...

leader
سرنوار ~ بخشي خالي يا بلااستفاده ي نوار در شروع قرقره که عمدتآ براي اتصال نوار به قرقره به کار مي رود .

Lead frame
قاب - سيم ~ قاب فلزي پرسي يا زدوده شده به روش شيميايي از جنس کووار يا ساير فلزات که داراي سطحي براي نصب تراشه و سر سيمهاي ورودي / خروجي است . پس از اتصال تراشه به قاب - سيم و زدن پيوندهاي سيمي ، بخش مرکزي آن در قاب اپوکسي ريخته شده و انواع بسته هاي SIP & SOT & DIP ساخته مي شود. بعد از آن سر ...

lead-in; down-lead
سيمي که آنتن بيروني تک - پايانه اي را به گيرنده يا فرستنده متصل کند. در دو قطبيها و ساير آنتنهاي دو پايانه اي از خطهاي انتقال براي اين منظور استفاده مي شود.

leading current
جريان پيشفاز ~ جريان متناوبي که زودتر از ولتاژ به وجود آورنده ي آن به مقدار حداکثر خود در 90 مي رسد . جريان پيشفاز در مدارهاي خازني جاري مي شود.

leading- edge pulse time
زمان پالس با لبه ي بالارونده ~ زمان لازم براي رسيدن دامنه ي لحظه اي پالس به کسر معيني از دامنه ي اوج آن.

leading ghost
شبح پيشرو ~ تصوير شبح واقع در سمت چپ تصوير تلويزيوني .

Leading load
بار پيشفاز ~ باري که عمدتاً خازني است و جريان آن از ولتاژ متناوب دو سر بار پيش است.