limit velocity


اصطلاح
برق و الکترونیک
14 حرف
2 کلمه
معانی و توضیحات
سرعت حدي ~ حد اکثر سرعت الکترون متحرک در يک ماده ي جامد که به ترکيب آن بستگي دارد .

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت limit velocity معنی limit velocity معنی limit velocity به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک limit velocity در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
limit switch
کليد حدي ~ کليدي که در حد يا نزديکي حد حرکت يک جسم متحرک که به صورت الکتريکي کنترل مي شود . به صورت خودکار مدار را قطع مي کند .

lindemann glass
شيشه ي ليندمان ~ نوعي شيشه از جنس بورات ليتيم اکسيد بريليم که عدد اتمي همه ي عناصر آن کوچکتر از اکسيژن است . به عنوان ماده ي پنجره ي در لامپهاي پرتو ايکس - کم ولتاژ - استفاده مي شود زيرا مي تواند پرتوهاي ايکس با طول موج خيلي زياد نظير پرتوهاي گرنز را از خود عبور دهد .

line
خط ~ 1. خط نيرو يا انتقال ~ 2 . خط توليد انبوه تجهيزات الکترونيکي ~ 3. مسير پيچيده شده توسط باريکه ي الکتروني لامپ تصوير تلويزيون در يک جاروب عرضي از چپ به راست . 4. يک سنجش پويش افقي در سيستم نمابر . 5. trace ~ .

line amplifier , program amplifier
تقويت کننده ي خط ، تقويت کننده ي برنامه ~ نوعي تقويت کنندهي شنيداري که سيگنالها را با سطح مشخص به خط انتقال اعمال مي کند .

linear
خطي ~ 1. رابطه اي که در آن يک تابع تناسب مستقيم با تابع ديگر دارد ونمودار آن به شکل خط راست است . 2. مداري که خروجي آن تناسب مستقيم با ورودي اش دارد .

linear absorption coefficient
ضريب جذب خطي ~ درصد کاهش شدت باريکه اي از فوتونها يا ذرات در واحد مسافت پيموده شده .

linear accelerator , linac , linear electron accelerator
شتابدهنده ي خطي ، ليناک ، شتابدهنده خطي الکترون ~ شتابدهنده اي که از تعدادي الکترود حلقوي در يک خط مستقيم تشکيل شده است . هنگامي که دامنه ي پتانسيل الکترودها به شکل مناسب در بسامدهاي خيلي بالا تغيير داده شود . ذرات گذارنده از ميان الکترودها مرتباً انرژِي دريافت مي کنند و در کي مسير اساساً خطي شتاب ...

linear actuator
محرک خطي ، کارانداز خطي ~ محرکي که انرژِ الکتريکي را به حرکت مکانيکي خطي تبديل مي کند .

linear amplifier
تقويت کننده خطي ~ تقويت کننده اي که تغييرات جريان خروجي آن مستقيماً با تغييرات ولتاژ ورودي متناسب است .

linear backward - wave oscillator
نوسان ساز موج پسرو خطي ~ نوعي نوسان ساز موج - پسرو که ميدان مغناطيسي مورد نياز را از طريق گذراندن جران از الکترودي به نام کفي ( sole ~ ) واقع در نزديک کاتد ، توليد مي کند .