coherent inferrupted wave

coherent light

نور همدوس ~ نوري با اساساً يک طول موج و رابطه فازي معين بين نقاط مختلف آن .

coherent - pulse radar

رادار پالس - همدوس ~ نوعي رادار که در آن نوسانهاي ( آر اف ) پالسهاي تکراري ، رابطه فازي ثابتي با نوسان هاي پيوسته دارند .

coherent radiation

تابش همدوس ~ ابشي که در آن نقاط واقع ~ بر سطح مقطع باريکه داراي رابطه فازي معيني هستند . در تابش غير همدوس اين رابطه تصادفي است . باندهاي تداخلي تنها بين بارکه هاي همدوس مشاهده مي شوند .

coherent reference

مرجع همدوس ~ سيگنال مرجعي با بسامد پايدار که فاز ساير سيگنالها به منظور برقراري همدوسي در سراسر سيستم به آن قفل مي شود .

coherent scattering

پراکندگي همدوس ~ نوعي پراکندگي که در آن فاز ذرات يا فوتونهاي ورودي رابطه معيني با ذرات يا فوتونهاي پراکنده شده دارد

coherent - scattering cross- section

سطح مقطع پراکندگي همدوس ~ سطح مقطع مربوط به پراکندگي همدوس .

coherent system

سيستم همدوس ~ نوعي سيستم ناوبري که سيگنال خروجي آن از مدوله زدايي سيگنال دريافتي و بعد از اختلاط آن با سيگنال محلي و داراي فاز ثابت نسبت به سيگنال ارسالي به دست مي آيد . اين امر امکان استفاده ار اطلاعات موجوددر فاز سيگنال دريافتي را فراهم ~ مي کند .

coherent transponder

باز فرستنده ي همدوس ~ نوعي با زيفررستنده که بين بسامد و فاز سيگنالهاي ورودي و خروجي آن رابطه ثابت وجود دارد .

coherent video

سيگنال تصويري همدوس ~ سيگنالي در سيستمهي نشاندهنده ي هدف متحرک که از ترکيب سيگنال پژواک رادار يا خروجي نوسان ساز موج پيوسته به دست ~ مي آيد . اين سيگنال بعد از طي مراحل تاخير ، آشکار سازي ، تقويت و تفريق از قطار پالس بعدي به سيگنالي تبديل مي شود که تنها اهداف متحرک را نمايش مي دهد .

coil (l) inductor

پيچک ( ال ) الفاگر ~ چندين دور سيم که با ايجاد القا کنايي در مدار الکتريکي ، منجر به توليد شار مغناطيسي يا واکنش مکانيکي در براب رتغيير شار مغناطيسي مي شود . در مدارهاي بسامد . بالا پيچک ممن است کسري از يک دور سيم باشد اندازه ي الکتريکي پيچک القا کنايي ناميده شده و بر حسب هانري بيان مي شود . همچنين ...