magnetotransistor


اصطلاح
برق و الکترونیک
17 حرف
1 کلمه
معانی و توضیحات
مغناطوترانزيستور ~ نوعي ترانزيستور دو قطبي با دو کلکتور که به عنوان حسگر ميدان مغناطيسي طراحي شده است و دو نوع دارد : مغناطوترانزيستور عمودي ( VTM ) که به جاري شدن عمودي حاملها براي عملکرد مغناطيسي خود وابسته هستند و مغناطوترانزيستور افقي ( LTM) که به جاري شدن افقي حاملها براي پاسخ مغناطيسي وابسته هستند . وقتي که ميدان مغناطيسي به هر دونوع قطعه اعمال مي شود نيروي لورنز بر روي حاملهاي جاري عمل مي کند و سبب انحراف آنها مي شود.

مشاوره شغلی تلفنی
پیشنهاد می کنیم برای دریافت مشاوره تخصصی، از مشاوره تلفنی شغل نت استفاده نمایید
حمایت مالی
اگر معانی این واژه برای شما مفید بود در صورت تمایل می توانید با پرداخت تنها 5000 تومان از تیم شغل نت حمایت کنید حمایت مالی
برچسب ها
شغل نت لغت نامه شغل نت مشاوره شغلی و تحصیلی شغل نت magnetotransistor معنی magnetotransistor معنی magnetotransistor به فارسی لغت نامه برق و الکترونیک واژگان تخصصی برق و الکترونیک اصطلاحات تخصصی برق و الکترونیک مخفف های تخصصی برق و الکترونیک magnetotransistor در برق و الکترونیک
واژه های مرتبط
magnetron; traveling -wave magnetron; conventional magnetron
مگنترون ؛ مگنترون موج عبوري ؛ مگنترون معمولي ~ نوسان ساز قدرت در بسامدهاي ريزموج که از يک آند استوانه اي چند کاواکي و يک کاتد هم محور در داخل لامپ خلأ تشکيل مي شود . ميدان مغناطيسي دائمي در طول لامپ ، موازي ، کاتد محوري از آهنرباهاي C شکل زوج يا تک به وجود مي آيد . در هنگام روشن شدن ميدان الکتريکي ...

magnetron amplifier
تقويت کننده مگنترون ~ مگنتروني که به عنوان تقويت کننده عمل مي کند.

magnet steel
فولادمغناطيسي ~ فولادي که مغناطيس شوندگي بالا دارد و معمولاً داراي مقداري از ترکيب تنگستن ، کوبالت ، کروم و منگنر است . فولاد مغناطيسي ماده ي آهنرباي دائمي است.

magnet wire
سيم مغناطيسي ~ سيم مسي باعايق بندي لاکي با سايزهاي مختلف که به طور معمول براي سيم پيچي پيچکهاي ترانسفورماتورها ، رله ها و قطعات الکترومغناطيسي ديگر به کار برده مي شود.

main
خط اصلي ~ خطي که قدرت را از ژنراتور ، مبدل يا سوييچ قطع کننده به مرکز توزيع اصلي خطوط نيرو در داخل ساختمان مي رساند . اين واژه معادل بريتانيايي واژه ي خط نيرو ( power line)در تلفظ امريکايي است.

mainframe
کامپيوتر بزرگ ~ عبارتي که امروزه بيانگر يک سيستم کامپيوتري بزرگ در مقايسه با ايستگاه کاري ، کاپيوتر شخصي يا ريزکامپيوتر است و قادر به انجام وظايف پردازش اطلاعات بسيار زياد مانند راهگزيني تلفني يا نقل و انتقالهاي بانکي است.

main gap
شکاف اصلي ~ مسير هدايت بين کاتد اصلي و آند اصلي لامپ تخليه اي فروزان .

main lobe; major lobe
لب اصلي ؛ لب بزرگ ~ حوزه ي تابش از يک آنتن که شامل بيشينه ي مقدار تابش در جهت معين است.

main quantum number
عدد کوانتومي اصلي ~ عدد صحيح مثبتي که اندازه ي مدار الکترون را تعيين مي کند.

main memory
حافظه ي اصلي ~ حافظه ي همه منظوره کامپيوتر ، اين حافظه امکان دسترسي سريع به دستورالعملهاي ذخيره شده و داده هاي در حال پردازش را فراهم مي کند و به طور معمول از حافظه هاي ديناميک با دسترسي تصادفي ( DRAM) تشکيل مي شود.